🍂𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟑🍂

4.7K 692 296
                                    

〰️〰️〰️〰️〰️〰️‌

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

از خونه جیمین اینا برگشته بودن و جونگکوک حالا احساس سبکی میکرد

دیگه لازم نبود به فکر این باشه که چطور قضیه رو به جین و جیمین بگه

غلتی توی جاش زد و به اینهمه جنتلمن بودن تهیونگ فکر کرد
چقدر خوب بود که وارد زندگیش شده بود ...

با همین فکر ها لبخندی زد و به خواب رفت


_ سه هفته بعد _


جونگکوک داشت به خونه برمیگشت و آهی کشید ، از اونجایی که تهیونگ امروز با چهارتا از بچه ها کلاس جبرانی داشت مجبور شده بود مدرسه بمونه و کوک تنها به خونه برگشته بود

فردا میشد یک ماه که با تهیونگ قرار می‌ذاره و با فکر کردن به شیرین ترین ماهی که تو کل زندگیش تجربه کرده بود لبخندی زد

با رسیدن به در خونه کفش هاش رو درآورد و کلید رو توی در انداخت
مادر و خواهرش خونه مادربزرگ رفته بودن و جونگکوک تا آخر شب با پدرش تنها بود

قبلنا مشکلی نداشت ولی باباش اخیرا خیلی عجیب رفتار میکرد
با وارد شدن به خونه و دیدن پدرش که با لباس های محل کارش روی مبل نشسته بود با تعجب سلامی کرد

+ فکر میکردم سرکار باشی
پدرش لبخند معنا داری بهش زد و با دستش به مبل کنارش اشاره کرد

« موندم چون یکم باهات حرف دارم .... بیا بشین »
ضربان قلب جونگکوک ناخودآگاه بالا رفته بود
باباش چه حرفی میتونست باهاش داشته باشه ؟

پدرش نگاهی بهش انداخت و لحنش در لحظه ای جدی شد
« جئون جونگکوک بهم بگو آبرو برات چه معنایی داره ؟ »

احتمالا این اولین باری بود که پدرش اینطوری رسمی و جدی صداش میزد

جونگکوک همون‌طور که سعی میکرد استرسش رو پنهان کنه پرسید
+ منظورتون چیه ؟

« چرا داری آبروی من رو به باد میدی ؟ »
خواست چیزی بگه که پدرش ادامه داد
« نه تنها آبروی من بلکه آبروی خودت و خانوادت رو به خطر انداختی »

کوک بزاق دهنش رو قورت داد و با صدای لرزونی پرسید
+ اما مگه من چیکار کردم ؟

پدرش دستش رو روی مبل کوبید و با تن صدای بلند تری گفت
« میپرسی چیکار کردی ؟ »

𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤Where stories live. Discover now