🍂𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟕🍂

4.4K 638 231
                                    

جونگکوک از وقتی به خونه برگشته بود گردنبندش رو روس لباسش انداخته بود و از قصد همش باعاش بازی میکرد تا چشم هیونا در بیاد :/

+ مامان جیمین اینا کی میان ؟
نورا نگاهش رو از گردنبد گرفت و جواب داد
« تقریبا یک ربع دیگه میرسن »

بعدش به سمت مین جونگ رفت که داشت به سالاد ها ناخنک میزد
« خاک بر اون سرت کنن »

آقای جئون با چشم های درشت به همسرش نگاه کرد
« من که بردمت سر قرار چی شده ؟ »

نورا با چشم به کوک اشاره کرد
« گردنبندش رو میبینی ؟ »

مین جونگ سری تکون داد
« خب که چی »
نورا خنده حرصی کرد
« از کل کادو هایی که برای من گرفتی قشنگ تره »

مین جونگ خواست چیزی بپرونه
« البته تو که اصلا برا من کادو نگرفتی »
ایشی کرد و پیش جونگکوک و هیونا برگشت که داشتن سر گردنبند کوک بحث میکردن

مین جونگ شونه هاش رو بی نفاوت بالا انداخت و به سالاد خوردنش ادامه داد

نورا که پکر بودن کوک رو تشخیص داد بهش نزدیک شد
« من که میدونم تو چته ، زنگ بزن بیاد خب »

جونگکوک خوشحال تو جاش پرید
+ وایییی مرسیییی

بدون اتلاف وقت شماره تهیونگ رو گرفت
+ ته ته امشب جیمین اینا میان اینجا تو هم میای ؟

هیونا و نورا که فقط حرفای کوک رو می‌شنیدن منتطر ادامه بودن
+ نه جین و خانوادش بخاطر دانشگاه خواهرش خارج از شهرن

+ مرسییی منتظرم
کوک تلفن رو قطع کرد و حالا با لبخند به جلو خیره شد

هیونا که دیگه نمیتونست خودش رو کنترل کنه ناخن هاش رو تو دست هاش فشار داد و حرصی پرسید
« گرنبنده .... طلاست ؟ »

کوک با انگشت چرخی به گردنبندش داد و اوهومی گفت
هیونا مبارکه ای زمزمه کرد و دیگه جونگکوک فرصت نکرد حوابی بهش بده چون صدای در اومد و از اونجایی که میدونست تهیونگه با عجله به سمت در پرواز کرد

+ سلام تا تا
تهیونگ لبخندی زد و بوسه ای روی گونه کوک گذاشت
_ سلام ... میگم مزاحم نباشم ؟

جونگکوک اخمی کرد و جواب داد
+ این چه حرفیه تو نباشی به من بد میگذره بیا بریم تو

تهیونگ روش نمیشد یکدفعه وسط جمع دوستانه خانواده‌ها بپره ولی خب چه میشه کرد جونگکوکش ازش خواسته بود مگه میتونست نه بگه ؟

چند دقیقه بعد از اومدن تهیونگ و احوالپرسی نه چندان گرمی که با بابای کوک داشت سر مبل نشستن و دوباره نورا و هیونا بحث گردنبند کوک رو پیش کشیدن

جونگکوک هم حالا که تهیونگ اینجا بود با خیال راحت کنارش نشسته بود و با لبخندی به اونا گوش میکرد

𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤Where stories live. Discover now