🍂𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟖🍂

3.3K 440 212
                                    

چند روزی گذشته بود و همه چی خیلی خوب پیش میرفت ، سویون هم طی تماسی که با تهکوک داشت گفته بود ماریا اومده دگو
( اسم بچ جدید داستان رو از ربکا به ماریا تغییر دادم 😐😂)

خب با این حساب جونگکوک روز کریسمس با اون دختره دراز روبرو میشد ، چقدر که دوست داشت خبر بدن ماریا از پله افتاده دست و پاش شکسته :/

سانگ وو کم‌ بود ماریا هم اضافه شده بود ، اصلا نور علی نور بود ، اما سویون همیشه میگفت سانگ وو سر به زیر تر شده و زیاد با هوسوک میگرده

جونگکوک آهی کشید و یاد حرفای دیشب پدرش افتاد ، خب دیشب سر میز شام مین جونگ به کوک گفته بود به فکر دانشگاهش باشه

حق هم داشت خب ، فقط پنج ماه از یکسال استراحتش مونده بود و همه میدونیم زودتر از اون چیزی که انتطار داشته باشیم پنج ماه تموم میشه پس کوک خوب میدونست باید به فکر دانشگاه باشه

تو همین فکرا بود که زنگ گوشیش به صدا در اومد ، دیدن اسم تهیونگ کافی بود تا با لبخند گوشیش رو جواب بده
_ سلام بیبی
+ های تهیونگی همه چی خوبه ؟

تهیونگ امروز رفته بود تا مدارکش رو کامل کنه ، خب ته به رشتش علاقه کافی رو داشت ، پس میخواست تحصیلاتش رو ادامه بده و برای فوق لیسانس دانشگاه بره

( من خبر ندارم روند تحصیل تو دانشگاه های خارج چطوریه ولی شما فکر کنید مثل همینجاست 😭😂)

_ آره همه چیز اوکیه ، میرم چند تا از دوستای دوران دبیرستانم رو ببینم بعد برمیگردم
کوک هومی کرد
+ خوش بگذره

ته خواست چیزی بگه که جونگکوک گفت
+ ته ته بابام میگه زودتر برای دانشگاه اقدام کن میشه با هم تو یه دانشگاه بشیم

_مارشملووو میخواستم راجبش باهات حرف بزنم ، هرطور شده باید تو یه دانشگاه باشیم

رشته تهیونگ موسیقی بود و به نظر کوک تهیونگ تو هر چیزی بهترین بود
_ کوکیم میخوای چه رشته ای انتخاب کنی ؟

جونگکوک قبلا هم به این موضوع فکر کرده بود و هربار به یه جواب میرسید
+ ته دوازده سال بسم بود دوست دارم برم رشته زبان انگلیسی اینطوری دیگه مجبور نیستم معادلات سرسام آور ریاضی و فیزیک رو تحمل کنم

تهیونگ که به خنده افتاده بود گفت
_ تو این مورد به شدت درکت میکنم

_ کوکیم ؟
کوک لبخندی تو سکوت زد
+ لقب جدیدمه ؟

تهیونگ هومی کرد
_ کوکی خودمی دیگه .. راستیییی

ته کمی ساکت موند
_ مارشملو ، با من میای؟
+ منظورت .... چیه ؟

ته که دوست نداشت در این باره پشت تلفن حرف بزنه بحث رو عوض کرد
_ وقتی برگشتم دربارش حرف میرنم ، باید برم دوست دارم خداحافظ
کوک لباش رو جلو داد
+ مراقب خودت باش‌

𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤Onde histórias criam vida. Descubra agora