زنگ آخر بود و این زنگ ریاضی داشتن
جونگکوک نگاه خسته ای به معلم ریاضی انداخت که اعداد و علائم رو با سرعت مسخره ای روی تابلو مینوشتناخودآگاه فکرش سمت تهیونگ رفت :)
یک هفته شده بود که قرار میذاشتن و هردوشون تو این یک هفته هم دیگه رو خیلی بهتر شناخته بودن
ناگفته نمونه حسشون هم خیلی به همدیگه قوی تر شده بوداگه الان از جونگکوک میپرسیدن یکی از بهترین تصمیم هایی که از اول عمرت تا الان گرفتی چیه قطعا جواب میداد
+ وارد رابطه شدن با کیم تهیونگبهترین مردی بود که تا الان دیده بود و جونگکوک قصد داشت امروز اولین اعتراف رو از شروع رابطشون تا الان بهش بکنه
« آقای جئون حواست اینجاست ؟ »
نکاهی به معلم رومخش کرد که دست به کمر شده بود و عینکش رو جلوی دماغش بند کرده بود+ بله آقا گوشم با شماست ( ولی فکر پیشه دوست پسرمه ) تو ذهنش اضافه کرد
معلم که مرد تقریبا چهل ساله ای بود پوزخندی زد
« که اینطور ... پس جواب این مساله رو تو بهمون بگو »نگاهی به مسأله کرد که اصلا نمیفهمید چی به چیه خواست چیزی بگه اما زنگی که نشون از تعطیل شدن مدرسه بود به صدا در اومد
معلم چشمی چرخوند و گفت
« شانس آوردی فیلسوف »
لحنش رو خشک تر کرد و ادامه داد
« جلسه بعد ازت میخوامش »جونگکوک دندون هاش رو روی هم فشار داد و چشمی زیر لب زمزمه کرد
بچه ها پشت سر هم از کلاس خارج میشدن و جونگکوک هم بدون توجه به اکیپی که صداشون رو روی سرشون گذاشته بودن و راجب برنده مسابقه فوتبالی دیشب بحث میکردن کیفش رو روی شونش گذاشت و از کلاس خارج شد
موقع خروج سانگ وو جلوی در کلاس رد میشد و کوک تونست چند ثانیه باهاش چشم تو چشم بشه اما بلافاصله بدون توجهی بهش به سمت حیاط مدرسه رفت
به هر حال کره کشوری نبود که دوتا پسر آزادانه هر کاری بکنن پس قرار شد تهیونگ کوچه کناری مدرسه منتظر بمونه تا جونگکوک هم باهاش خونه بره
هنوز به جین و جیمین نگفته بود وارد رابطه شده
+ واییی خدا خاک تو سرم حالا چطوری باید بهشون بگمجیمین و جین این هفته با هم رفته بودن بوسان میتونست همین رو بهونه کنه و بگه میخواستم حضوری بهتون بگم
قرار بود خانواده جئون هم باهاشون بره اما بخاطر کار بابای کوک نتونستن و این اولین بار بود که کوک از شغل پدرش ممنون بود
وقتی به خودش اومد تهیونگی رو دید که تو ماشین نشسته و براش دست تکون میده
لبخندی زد و شروع به دویدن کرد تا زودتر برسه ، با رسیدن به ماشین درش رو باز کرد و سریع داخلش نشست
+ سلام تهیونگی خودم
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfic• 𝐍𝐚𝐦𝐞 : 𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐚𝐫𝐦𝐬 | در آغوش تو • 𝐌𝐚𝐢𝐧 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 • 𝐎𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧 * 𝐧𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 • 𝐆𝐧𝐫𝐞 : 𝐒𝐜𝐡𝐨𝐨𝐥 𝐥𝐢𝐟𝐞 , 𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐤𝐢𝐧𝐤 , 𝐂𝐮𝐭𝐞 , 𝐬𝐦𝐮𝐭 , 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐜𝐨𝐦...