🍂𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟏🍂

5K 714 346
                                    

زنگ آخر بود و این زنگ ریاضی داشتن
جونگکوک نگاه خسته ای به معلم ریاضی انداخت که اعداد و علائم رو با سرعت مسخره ای روی تابلو مینوشت

ناخودآگاه فکرش سمت تهیونگ رفت :)
یک هفته شده بود که قرار میذاشتن و هردوشون تو این یک هفته هم دیگه رو خیلی بهتر شناخته بودن
ناگفته نمونه حسشون هم خیلی به همدیگه قوی تر شده بود

اگه الان از جونگکوک میپرسیدن یکی از بهترین تصمیم هایی که از اول عمرت تا الان گرفتی چیه قطعا جواب میداد
+ وارد رابطه شدن با کیم تهیونگ

بهترین مردی بود که تا الان دیده بود و جونگکوک قصد داشت امروز اولین اعتراف رو از شروع رابطشون تا الان بهش بکنه

« آقای جئون حواست اینجاست ؟ »
نکاهی به معلم رومخش کرد که دست به کمر شده بود و عینکش رو جلوی دماغش بند کرده بود

+ بله آقا گوشم با شماست ( ولی فکر پیشه دوست پسرمه ) تو ذهنش اضافه کرد

معلم که مرد تقریبا چهل ساله ای بود پوزخندی زد
« که اینطور ... پس جواب این مساله رو تو بهمون بگو »

نگاهی به مسأله کرد که اصلا نمی‌فهمید چی به چیه خواست چیزی بگه اما زنگی که نشون از تعطیل شدن مدرسه بود به صدا در اومد

معلم چشمی چرخوند و گفت
« شانس آوردی فیلسوف »
لحنش رو خشک تر کرد و ادامه داد
« جلسه بعد ازت میخوامش »

جونگکوک دندون هاش رو روی هم فشار داد و چشمی زیر لب زمزمه کرد

بچه ها پشت سر هم از کلاس خارج میشدن و جونگکوک هم بدون توجه به اکیپی که صداشون رو روی سرشون گذاشته بودن و راجب برنده مسابقه فوتبالی دیشب  بحث میکردن کیفش رو روی شونش گذاشت و از کلاس خارج شد

موقع خروج سانگ وو جلوی در کلاس رد میشد و کوک تونست چند ثانیه باهاش چشم تو چشم بشه اما بلافاصله بدون توجهی بهش به سمت حیاط مدرسه رفت

به هر حال کره کشوری نبود که دوتا پسر آزادانه هر کاری بکنن پس قرار شد تهیونگ کوچه کناری مدرسه منتظر بمونه تا جونگکوک هم باهاش خونه بره

هنوز به جین و جیمین نگفته بود وارد رابطه شده
+ واییی خدا خاک تو سرم حالا چطوری باید بهشون بگم

جیمین و جین این هفته با هم رفته بودن بوسان میتونست همین رو بهونه کنه و بگه میخواستم حضوری بهتون بگم

قرار بود خانواده جئون هم باهاشون بره اما بخاطر کار بابای کوک نتونستن و این اولین بار بود که کوک از شغل پدرش ممنون بود

وقتی به خودش اومد تهیونگی رو دید که تو ماشین نشسته و براش دست تکون میده

لبخندی زد و شروع به دویدن کرد تا زودتر برسه ، با رسیدن به ماشین درش رو باز کرد و سریع داخلش نشست
+ سلام تهیونگی خودم

𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤Onde histórias criam vida. Descubra agora