یه روز دیگه از مدرسه
پوففف هیچوقت خوشم ازش نمیومدجونگکوک با خودش گفت و بعد از تنظیم کردن کوله پشتیش وارد مدرسه شد
از شیشه ساعتی که تو دستش بود نگاهی به خودش انداخت
بعد از اینکه مطمعن شد خوبه به راهش ادامه داد تا وارد راهروی کلاس ها بشه
یخورده دیر کرده بود و کسی تو حیاط دیده نمیشد
17 سالش بود و الان هفته دوم از کلاس دوازدهم بودفقط یکسال مونده بود از دست مدرسه راحت بشه
بالاخرههههههرشته افکارش وقتی پاره شد که یکی به سمت گوشه ترین دیوار مدرسه هلش داد
+ وات د فاکککککبا تعجب نگاهش رو به بالا داد و با دیدن سانگ وو آهی کشید
+ تو چرا دست از سر من برنمیداری
سانگوو نیشخندی زد و مشت نچندان آرومی به بازوی کوک زد
« اذیت کردنت خیلی کیف میدهههه »جونگکوک اهل دعوا نبود ، نه این که بترسه هاااا حالا شایدم فقط یه کوچولو میترسید ، اما دلیل اصلیش این بود که اصلا حوصله دردسر نداشت
از روز اول تا الان این پسره اذیتش میکرد از خالی کردن لیوان آب روی سرش گرفته تا پشت پا زدن بهش
قدش کوتاه نبود
177 سانتی متر بود ، اما موقع نگاه کردن به سانگوو باید سرش رو بالا میگرفت
محض رضای فاک اون لعنتی 183 سانت بودچشمی چرخوند و خواست از کنار سانگوو رد بشه
با قرار گرفتن دست اون پسر جلوی راهش آب دهنش رو قورت داد و نگاهش رو به سانگوو داد
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfic• 𝐍𝐚𝐦𝐞 : 𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐚𝐫𝐦𝐬 | در آغوش تو • 𝐌𝐚𝐢𝐧 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 • 𝐎𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧 * 𝐧𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 • 𝐆𝐧𝐫𝐞 : 𝐒𝐜𝐡𝐨𝐨𝐥 𝐥𝐢𝐟𝐞 , 𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐤𝐢𝐧𝐤 , 𝐂𝐮𝐭𝐞 , 𝐬𝐦𝐮𝐭 , 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐜𝐨𝐦...