part15

581 61 47
                                    

د.ا.د ملانی

توی اتاق جلسه روی صندلی راس میز نشسته بودم
سه تفنگدار به همراه پدرم و روبه روی شرکای جدیدمون نشسته بودن  مردایی که  بور بودن  موهاشون از افتاب زندگی من درخشان تر بود   .
فرگوستین سانچه موریو کاپوی فمیلی بخش شمالی ایتالیایی بود قرار داد ما با اونا  قطعا باعث میشد که اقتدار خانواده ما به بالاترین حد برسه و این به نفع ما بود مخصوصا این که در حال جنگ بودم اما متئو و مرداش از این اوضاع ناراضی بودن چون که فرگوستین یک فرد دم‌ دمی مزاج غیر قابل پیش بینی بود اما نه برای من چون من خودم خدای غیر قابل پیش بینی بودنم.
متئو که روی صندلی رو به روی من نشسته بود گفت:ما دوست داریم متحدان خوبی باشیم این برای هر دو خانواده قطعا پر سود خواهد بود
فرگوستین با صدای زمخت گفت:چه طوری میتونی منو قانع کنی که باهات قرار داد ببندم وقتی که یه دختر رو دقیقا رو به روی خودت نشوندی و قدرتی بهش دادی که هیچ زنی  تا به حال در مافیا به چشم ندیده از طرفی  میدونی که اومگا  جاه طلب تر و بی احساس تر از تو توی کارش رفتار میکنه
نفس تندی از عصبانیت کشیدم که سرشو سریع به سمتم برگردوند و گفت:دختر جوان اگه توی  سه  دقیقه منو قانع کنی که لایق جایگاهت هستی از اون در بیرون نمیرم و به پیشنهاد های شما گوش نمیدم
+دفعه اخری که خواستم یکی رو قانع کنم که لایق این جایگاه هستم سه دقیقه بعد توی مبارزه  چاقو تو قلبش بود
خنده بلندی کرد و گفت:قانع شدم
یهویی خیلی خشک و رسمی گفت :خب شروع کن
بلند شدم نفس عمیقی کشیدم  بدنم به  شدت متشنج بود از این رفتار های عجیب فرگوستین
زئوس بلند شد سیستم رو   روشن کرد
+با اجازه ریسم این جلسه رو آغاز میکنم همونطور که میدونید ما سهم بزرگی از منابع الماس افریقای جنوبی از جمله معدن کولینان  داریم معدنی که حاوی یکی از با ارزش ترین الماس های دنیا یعنی الماس ابی  هست
کنسیلره فرگوستین  با پوزخند گفت:ما دنبال پول نیستیم
+ما هم نیستیم اما این معادن برای همه ما اهمیت داره مخصوصا رقیب شما فمیلی روسی مافوسکی به دنبال این معادنه  و میخواد با ما قرار داد ببنده و اگه این کارو بکنه حوزه نفوذش از شما بیشتر میشه پس اگه دوست دارید برید اشکال نداره. نیم ساعت زمان لازمه تا نماینده مافوسکی دقیقا جایی که شما هستید بشینه
با استرس به کارلو نگاه کردم با اطمینان واسم سر تکون داد باعث شد یکم اعتماد به نفس بگیرم
+علاوه بر این شما که نمی خواید سرمایه هاتون رو زیر دست اومگا  بندازید ....
فرگوستین:اشکالش چیه دختر ؟
+فکر نمیکنم شما توی کار قاچاق دختر باشید یا دلتون بخواد پولاتون رو روی سر زنای رقاصه بندازین شما دنبال پروژه های پر سود هستید  اومگا دنبال خوش گذرونیه تمام متحد هاش هم همین طور هستند
فرگوستین:نمیفهمم چرا کاپوی تو هیچ حرفی نمیزنه
+فرض کن طرف قرارداد تو منم
بلند خندید
کنسیلره اش بلند شد و به سمتم اومد و  یه چاقو سمتم گرفت که بابا گفت:ببخشید ولی من همچین اجازه ای به شما نمیدم  دخترم  به خاطر درگیری اخیر آسیب دیده
پسره توی چشمم زل زد و  دستمو توی دستش گرفت و چاقو رو توی دستم گذاشت
لورنزو:ما میتونیم هر وقت حالت خوب شد یه مبارزه عادی داشته باشیم
به سمت صندلیش رفت و نشست
روی صندلیم نشستم به متئو زل زدم
با اخمای تو هم گفت:قرارداد بستن باشما برای ما باعث افتخاره ولی اگر مشتاق این کار نیستین ما مشکلی نداریم
فرگوستین : ما قرار داد رو امضا میکنیم
نفس عمیق کشیدم  این خیلی برای ما اهمیت داشت اگه با اومگا قرار داد
می بستن  ما نابود می شدیم
برگه ها رو جلوش گذاشتم  یه چاقو در اورد و انگشتشو برید و با خونش اثر انگشت گذاشت
+واقعا نیاز نیست برگه های منو خونی کنید
بابا:این یه رسمه
+گندش بزنن
متئو هم همین کار رو کرد فقط امضای من به عنوان موکل موند
+من دستمو  نمی برم
لورنزو:اون چاقویی که بهت دادم رو بده
چاقو رو به سمت گرفتم
لورنزو :دستت
+من نمیخوام انگشتمو ببرم
لورنزو:تو کلی‌ زخم روی بدنته به خاطر یه خراش کوچیک می ترسی
چشم قره بهش رفتم و دستمو روی میز گذاشتم نوک چاقو رو روی انگشتم گذاشت و با کمی  فشار پوستمو پاره کرد
لبمو گاز گرفتم جیغ نزنم
انگشتمو رو برگه زدم و گفتم:باید یکم روی رسومات کار کنیم اگه قرار باشه به خاطر هر قراردادی  این حرکتو بزنم  خونم خشک میشه  مگه شما با واژه استنپ آشنایی ندارین
لورنزو یه دستمال ابریشمی شیری رنگ به سمتم گرفت 
ازش تشکر کردم و دستمال رو ازش گرفتم روی انگشتم گذاشتم
کارلو:از این به بعد ۵۰  درصد سهام معدن  برای شماست اما شما هم در این قبال وظیفه دارید که از نفوذ فمیلی فرناندو جلوگیری کنید
بابا: این رو بدونید که اومگا حتما پای روس‌ها رو به خاک ایتالیا باز میکنه
فرگوستین:با هم دیگه از پس اونا بر میایم
متئو:به افتخار این قرار داد امشب کنار ساحل جزیره مهمانی کوچیکی برگذار میکنیم تا اون موقع میتونید توی هتل ما در جزیره استراحت کنید
فرگوستین:عالیه
بلند شدن و بعد از خداحافظی و شوخی های مزخرف رفتن
با خیال راحت خودمو روی صندلی انداخت
زئوس:خوبی.؟
+به خاطر این قرار داد سه بار سکته زدم
زئوس:فرگوستین ادم دم دمی مزاج و عجیبیه هر لحظه حرف میزدی با خودم میگفتم الان اسلحشو در میاره مغزتو میریزه روی زمین
+پائولو بهم گفته بود که قبلا با خیلیا این کارو کرده
زئوس چپ چپ به پائولو نگاه کرد پائولو خندید
+تو عوضی منو سر کاررررر گذاشتییییی بلند شدم به سمتش رفتم که سریع بلند شد  و فرار کرد
+بیشعور ببینمت آتیشت میزنم
متئو اومد داخل و گفت:زئوس پایین کارت دارن
عجیب احساس کردم دنبال نخود سیاه رفت
به سمت میز رفتم برگه ها رو از روی میز جمع کردم بعد از اتفاق هفته گذشته دیگه با متئو صحبت نکردم حتی سعی میکردم جاهایی باشم که زیاد نبینمش

جدال فمیلیاOù les histoires vivent. Découvrez maintenant