part19🔞

1K 65 58
                                    

د.ا.د ملانی

یک ماه از زندگی زناشویی من میگذره. و همه چی انقدر عادیه که اگه یکی منو لویی رو ببینه میگه اینا چند ساله باهم ازدواج کردن و چقدر خوشبختم چقدر همدیگه رو دوست دارن ....
اونا حتی نمی دونن که حتی لویی شبا کنار معشوقش تا صبح سر میکنه
صرفا به خاطر این که در طول روز ممکنه کسی ببینه داستان درست بشه
لویی هم شام و خوابش خونه جولیته
صبحا هم هشت صبح تا شیش بعد از ظهر سر کاره در نتیجه یک ماهه که ندیدمش یکی دو باره اومد لباس برد و رفت ،منم توی این یک ماه کارای هولدینگ خودمو انجام میدادم و به کارای پروژه ها رسیدگی می کردم (همون که از متئو دزدید )
ماریا گاهی بهم سر میزد و باهم نوشیدنی میخوردیم این روزا خیلی دلم واسه جمع سه نفره که داشتیم تنگ شده
وقتایی که تا صبح بیدار بودیم و فیلم می دیدیم و مامان یهویی می اومد میگفت:منم میخوام ببینم
چی میشد همینجوری پیش میرفت و من هیچ وقت به ایتالیا نمی اومدم

گلوریا با ناراحتی گفت:ملانی میخوای به اقا زنگ بزنم
+نه گلوریا من خوبم چرا باید زنگ بزنی
من عادت دارم وقتی شیر میخورم کعدم اذیت میشه
گلوریا:هر جور تو بخوای واست دمنوش وشیرینی زنجفیلی درست میکنم تا بهتر بشه حالت
+ممنون به سامو میگی که پرونده های توی ماشینو واسم بیاره

سامو بعد از پنج دقیقا با کلی پرونده اومد و همه رو جلوی گذاشت
+ممنون
سامو:خانوم.....
+بله
سامو: یه بسته براتون اومده
+برای من؟؟
سامو:بله
+‌بده
از توی جیبش یه پاکت در اورد و به دستم داد
+می تونی بری
سامو که رفت پاکتو باز کردم
چند تا عکس بود ..... با دیدن عکسای لویی و جولیت لخت توی تخت تعجب کردم
پشت یکی از عکسا نوشته بود (تو هیچ وقت توی زندگیی لویی جایی نداره هرزه تو یه زن بی دست و پایی که نمیتونه شوهرشو داشته باشه)
نفس عمیق کشید
+اصلا چرا باید ناراحت بشم مال خودش
اما توی وجود آشوب بود
مشتامو محکم روی میز کوبیدم اصلا لویی شوهر منه هر چند که عشقی نیست ولی مال منه .... تو لایق این نبودی که بزارم لویی کنارت باشه کاری میکنم که عاشقم بشه .... لایق کمک من نبودی آشغال

+گلوریا
گلوریا سریع اومد
گلوریا:جانم
+میشه به سامو بگی منو تا درمانگاه ببره؟
گلوریا هول کرد و گفت:اره اره الان به اقا زنگ میزنم
+نه گلوریا زنگ نزن نمیخوام مزاحمش بشم
گلوریا:خانوم از صبح مدام در حال استفراغ بودید و رنگ به رو ندارید چرا انقدر خود داری میکنی ...همش به خاطر این کاراس
گلوریا به سامو زنگ زد
به سمت اتاق رفتم یه شلوار بگی کوتاه و کفش اسپورت با یه هودی پوشیدم

از اتاق بیرون اومدم
سامو به سمتم اومد و دستشو دورم حلقه کرد
گلوریا :الان منم میام
+به ماریا زنگ بزن
گلوریا:چشم خانوم

از خونه بیرون اومدیم و سوار ماشین ‌شدیم
این که معدم خیلی درد میکرد هیچ شکی نبود اما این یه نقشه خوبه و نیاز بود پیاز داغشو زیاد کنم

جدال فمیلیاDonde viven las historias. Descúbrelo ahora