د.ا.د زیبا
صبح با احساس درد شدید سرم و شکمم بیدار شدم
به سختی نشستم مغزم یاری نمیکرد چی شده
دستمو روی صورتم گذاشتم و موهامو به سمت عقب بردم که چشمم به دور مچ دستم افتاد کبود بود چه اتفاقی افتادم؟
خواستم بلند بشم که زیر شکمم تیر کشید دستمو گرفتم به دیوار خودمو به سخی به حموم رسوندم
یعنی میخوام پریود بشم ؟
دور دستم چرا کبوده ؟
زیر دوش آب گرم ایستادم به سختی دوش گرفتم و بیرون اومدم
یه لباس آستین بلند پوشیم با یه شلوار بگی گشاد نخی پوشیدم موهامو گوجه ای کردم رنگم مثل کچ سفید شده بود
خواستم گوشیمو از روی میز بردارم چشمم به برگه روی میز افتاد برداشتم
روش نوشته بود (وقتی دیشب رو به خاطر میاری که دیر شده ولی این تصمیم خودت بود . کارلو)
احساس کردم نفسم بالا نمیاد.
حالا یادم اومد متئو دیشب منو کرد
خیلی وحشیانه و بی احساس حس خیلی بدی داشتم
در اتاق زده شد
+بله
ربکا:خانوم صبحانه نمیخورید ؟
+نه ممنون
دیگه هیچ صدایی نیومد از اتاق بیرون رفتم در اتاق ملانی رو باز کردم اما تختش مرتب بود یعنی کجاس ؟
کارلو:با متئو رفته
با شنیدن صداش ترسیدم
به سمتش برگشتم با دیدن کارلو احساس کردم قلبم توی دهنم میزنه
خیلی سرد گفت:بهتره صبحونه بخوری
+من....... میل ندارم
کارلو:حالت خوبه ؟
+خو...بم
به سمت کتابخونه رفتم و سریع در رو بستم خودم روی مبل انداختم باعث شد
زیر دلم تیر بکشه
چشمامو بستم و بلند گریه کردم کوسن رو محکم روی صورتم فشار دادم
پائولو:اونجوری زود تر خفه نمیشی فقط کوسن خیس میشه
با شنیدن صداش ترسیدم و سریع بلند شدم
روی مبل ته سالن نشسته بود و پاهاشو روی میز رو به روش دراز کرده بود و یه کتاب دستش بود
+چیههه
پائولو:چیز خاص نیست فقط میگم گریه نکن دارم کتاب میخونم
بلند تر گریه کردم بلند شد اومد سمتم روبه روم روی میز نشست و گفت:مثلا الان گریه کنی چیزی عوض میشه ؟
+نه
پائولو:پس گریه نکن
هاج و واج بهش نگاه کردم
+تو هیچی نمیدونی
پائولو:دیشب با کارلو خوابیدی ؟
+تو از کجا میدونی
پائولو:دور مچ دستات کبوده کارلو فقط این عادتو داره .... چون مست بودی پشیمونی؟
+دست از سرم بردار
یه سیگار از جا سیگاریش در اورد و روشن کرد
پوک عمیقی زد
پائولو:حتما انتظار داشتی باهات عاشقانه رفتار کنه؟
+ من فقطططط درد دارمممم
با تعجب گفت:تو باکره بودی ؟
+دهنت ببند
پائولو:باشه
گوشیشو برداشت یه چیزی تایپ کرد سرمو روی کوسن گذاشتم و گفتم:میخوام برم یه جایی هیچکس نباشه همونجا به پوسم
پائولو:اها
+بعد صد سال ببینن اسکلتم توی خونس
پائولو:بعد از صد سال هیچ اثری ازت توی خونه نمی مونه درضمن چرا باید یکی دنبال تو بگرده
بلند تر گریه کردم
پائولو:این به کنار روحت همیشه تو اون خونه می مونه و همیشه صاحبای اون خونه رو اذیت میکنه تبدیل به یه روح بچ میشی
گریم بیشتر شد
پائولو:فرض کن یه پیرزن که هیچکس عاشقش نشده و هیچ بچه ای نداره هیچ عاطفه و مهربونی نداره
جیغ زدم کوسنو محکم کوبیدم توی صورتش
+ازتتتتتتتتتتت متنفرم آشغال عوضی
بلند شدم محکم کوبیدم به سینه و بازوش
دستی دورم حلقه شد و منو از پائولو جدا کرد
موهام توی صورتم بود و نفس نفس میزدم
+اشغال ..... تازه صنم نمیاد اینجا دانشگاهش عوض شده نامزدشم باهاش میاد
پائولو:میخوای حرص منو در بیاری ؟
+نخیر حقیقتو گفتم فکر کردی چرا دیر اومد چون مراسم نامزدیش بود
پائولو عصبی از کتاب خونه بیرون رفت
کارلو:آروم باش
با صداش توی گوشم ترسیدم خواستم ازش فاصله بگیرم که محکم تر منو گرفت
کارلو:آرومممم...آروووممم
+ولم کن
کارلو:بیا بشین
منو به سمت مبل برد و نشوند
کنارم نشست تازه متوجه دستش که یه بطری آب معدنی بود شدم آب رو باز کرد یدونه قرص کف دستم گذاشت و گفت:بخور دردتو آروم میکنه
قرصو خوردم بطری رو روی میز گذاشتم
+ممنون
کارلو:تو از من می ترسی ؟
توی چشماش نگاه کردم
من ازش نمی ترسیدم فقط خجالت میکشیدم
+من با تو مشکلی ندارم من دیشب خودم خواستم فقط میخوام تنها باشم
کارلو:پاشو بریم صبحونه بخور
+نمیتونم
کارلو:انرژی زیادی از دست دادی
+باور کن خوبم
یهویی نگاهش به مچ دستم افتاد و دستمو محکم گرفت آستینمو بالا زد
چند ثانیه طولانی به مچ دستم خیره شد جوری که حتی پلک نمیزد
YOU ARE READING
جدال فمیلیا
Fantasyملانی از پدرش خبری نداره تا این که پدرش به خاطر این که ملانی رو به کاپوی فرناندو ایتالیا بده به ایران میاد و اینجاست که ملانی با راز مخوف پدرش که سالها ازش بی خبر بوده رو به رو میشه .... صحنه دار_مافیایی🔞