part14

512 62 45
                                    

د.ا.د ملانی
وقتی به خونه رسیدیم با موجی از جیغ جیغ کردن های مامان رو به رو شدیم
دو تا از محافظ ها  متئو رو روی مبل گذاشتن
کارلو:چه بلایی سر متئو اومده؟؟
+قرص آرامبخش قوی بهش دادم
کارلو:تو نباید این کارو میکردیییی
+سر من داد نزن من چه میدونستم یکی توی قایقه که میخواد خودشو منفجر کنه
کارلو:چرا باید یه دختر  انقدر توی فمیلی  درجه داشته  باشه ....تا گند بزنه به همه چی
+کارلو دهنتو ببند من که اون قایق کوفتی رو  منفجر نکردم
پره های دماغش از عصبانیت  باز و بسته میشد
بابا از در اومد تو و با عصبانیت گفت:کافییییییه نمیخوام یک کلمه دیگه این بحث ها رو بشنوم توی وضعیت قرمز هستیم کاپو روی مبل افتاده و نئشه شده  در طول ۲۴ ساعت گذشته سه بار بهمون حمله شده
همه آماده بشید امشب حمله میکنیم
زئوس:اما پدر نمی تونیم سریع این کارو بکنیم
بابا:امشب کلاب  و کازینو اون عوضیا رو توی پالرمو با خاک یکسان میکنیم
متئو خیلی گیج  و شل و ول گفت:موافقم
پائولو: تو فعلا بخواب
+منم امشب میام
کارلو:بسهههه بسهههه اصلا فکرشم نکن
به سمتم اومد یقه امو توی دستش گرفت و گفت:اونجا دیگه شانس باهات نیست اون مدال هایی که گرفتی به کارت نمیاد
بابا:ولش کن کارلو‌
کارلو  حولم داد محکم روی زمین سرامیکی افتادم از درد ناله کردم
بابا:ملانی تو خونه می مونی و از مادرت مراقبت میکنی فهمیدی ؟
انقدر همه عصبی بودن که گفتم:چشم
زئوس کمکم کرد بلند شدم
بابا:محافظای خونه. رو زیاد میکنیم و سربازا راس ساعت  ۹ شب باید جمع بشن  امشب قراره خون ریخته بشه و کسایی که خانواده ما حمله کردن نباید دست داشته باشن (یعنی دستشون قطع بشه)

زیبا اومد کنارم و گفت:بیا بریم توی اتاق صنم واست حموم رو اماده کرده باید دوش بگیری  و باند زخمتو باید عوض‌ کنم.
+باشه بریم

به سمت مامان که در حال خوردن آب پرتغال و کیک بود رفتم و صورتشو بوسیدم
مامان:برو  برو برو برو
+ چی شده
مامان:بوی دریا میدی
+قربونت برم معلومه بوی دریا میدم 
مامان:بدو برو حموم. از این بو متنفرم
+باشه چشم
به سمت اتاق رفتم به کمک زیبا و صنم دوش گرفتم
با حوله روی تخت نشستم زیبا در حال رسیدگی به زخمم بود که گفتم:باید امشب منم برم
صنم:دیوونه شدی  چه طوری میخوای بری؟
زیبا:نکن یه اتفاقی واست میفته این مسابقه نیست درگیری واقعیه
+اما من میرم
صنم:چی بهت میرسه ؟
+کارلو حق نداره با من مثل یه آشغال رفتار کنه بهش ثابت میکنم که ازش بهترم
زیبا:کارلو اصلا اینجوری فکر نمیکنه اون فقط نمیخواد بلایی سر تو بیاد
+حق نداره جلوی بقیه با من اینجوری حرف بزنه
صنم:ببین من همیشه پشتت بودم ... مگه نه؟
+اره
صنم:توی این یه مورد نگرانتم  منو زیبا نگرانیم تو گلوله خوردی و از یه بمب گذاری جون سالم به در بردی  اون ادما زن و مرد براشون مهم نیست به خودت میای میبینی وسط جهنمی
زیبا:یعنی میگی که ملانی میره جهنم
+هممون میریم جهنم تو خودت فکر کردی به بهشت میری ؟
خنده موزیانه ای کرد و گفت: معلومه که نه
+ولی من میرم
صنم:ما هم میایم
زیبا:راست میگه
+نه شما نمیاید من نمیخواک بلایی سرتون بیاد در ضمن مامانم اینجا تنهاس
صنم:راست میگی، خاله دریا باید یکی مراقبش باشه
زیبا:من که میدونم هیچی جلوتو نمیگیره
+خوبه
صنم:دخترا یه چیزی بهتون بگم
+چیه
صنم:دیروز پائولو منو برد به یه خونه درختی
زیبا:چییییی؟خونه درختی؟
صنم:اره حتی کل غذا هایی که دوست دارم و کیک گردویی مورد علاقه امو خودش با دستای خودش پخته بود  واسم گل گرفته بود و کلی شمع روشن کرده بود

جدال فمیلیاWhere stories live. Discover now