part11

431 129 56
                                    

حواستون جمع باشه این پارت از شدت ذوق
جیغ و داد نکنین من مسئول نیستم🙄😂
.
.
.
.

*نیمه‌شب

مشغول دید زدن ارتش دشمن که جلوی کاخشون بودن بودیم و لویی داشت اونجارو زیر نظر میگرفت و به زین یه چیزایی میگفت!
بالاخره باید توی این جنگ خودی نشون بدم بلکه اعتماد لویی نثبت بهم جلب بشع.
سمت لویی نزدیک شدم و سعی کردم توجه‌ش رو سمت خودم جلب کنم :

- عالیجناب کی حمله میکنیم؟

- یکم دیگه باید صبر کنیم تا تقریبا سربازای دم در از امنیت خیالتشون راحت بشه معمولا اینجور موقع ها سست ترین حالت ممکن رو دارن.

- بله

پادشاهم نگاهشو به اون کاخ داد ولی من همچنان به صورتش زل زده بودم، موهای سفیدش توی تاریکی میدرخشید انگاری که ماه همراه ما توی این جنگ حضور داره.
با صدای زین که به تیراندازا دستور داد شلیک کنن نگاهمو از لویی گرفتم و به روبه روم دادم و شاهد جنگ در سکوت بودم!

تیراندازا با مهارت یکی یکی نگهبانای جلوی کاخ رو هدف میگرفتن و تقریبا ارتش دفاعی کاخشون به کاملا سست شد و آهسته حرکت کردیم؛
من نمیتونستم چشم از لویی بردارم، توی اون لباس سرمه ای رنگ با شنل قرمز خیلی پر جذبه و با شکوه بود و صد البته موهای درخشانش که نیازی به تاج نداشت.

با تمرکز منتظر حمله بود و وقتی از همه چی خیالش راحت شد دستور حمله داد و لشکرمون با مشعل های زیاد و فریاد به سمت اون کاخ حمله کرد.
لویی افسار اسبش رو کشید و همراه لشکر حمله کرد و توی ثانیه ای جای خالیش رو دیدم و سریع پشت سرش حرکت کردم و منم همراه اون میجنگیدم...

سرای اون کاخ به خون کشیده شده بود و لویی خیلی حرفه ای دشمنو از جلوی پاش حذف میکرد و به سمت سالن اصلی کاخ رفت و من جلوتر از اون وارد سالن شدم و با دشمن جنگیدم و با شمشیرم ضربات زیادی روی بدن اونا ایجاد میکردم و کنار میزدمشون!
سمت پادشاه اون کاخ که با تعجب به جنازه های لشکرش خیره بود رفتم و توی یه حرکت به زمین زدمش و طوری که فقط خودش متوجه بشه لب زدم :

- هیچ کس حق ناراحت کردن پادشاه منو نداره.

شمشیرم رو بیشتر توی سینش فرو بردم که سیلی از خون روی کف سنگی کاخ به راه افتاد و لشکر ما فریاد پیروزی سر داد و همه خوشحالی کردن!

صورتم که با خون کثیف شده بود و رو با آستین پاک کردم و سمت لویی رفتم که با غرور به سربازهاش خیره بود :

- من پادشاه وقت انگلستان از همتون تشکر میکنم که برای کشورتون جنگیدین و نزاشتین خون پادشاه سابق بی جواب بمونه پاداش هاتون سرجاشه و به محض رسیدن به قصر بهتون اهدا میشه.

باید جشن بزرگی بخاطر این پیروزی برپا کنیم.
همه ی سربازا برای پادشاه درود فرستادن و لشکر سمت کاخ حرکت کرد!

Black Fever (L.S)Where stories live. Discover now