بوسه ی سمی-قسمت هشتاد و پنج

55 14 0
                                    


85.

با چشمان گرد شده از درد و تعجب به چشمان خمار از لذت و شهوت مورات خیره شده ذره ذره ورودش را حس میکرد!این نمی توانست اتفاق بیفتد! نباید اتفاق می افتاد!او هیچوقت فکرش را نکرده بود که! هیچوقت برایش آماده نبود که!آنهم با یک بیگانه که حتی یک روز هم از آشنایی نگذشته بود: "چ...چیکار داری میکنی م...مورات؟!دیونه نشو!"

مورات در آن شرایط نمیتوانست ذهن هیلمی را بخواند.چنان از دست پیدا کردن به او و شروع این عشقبازی مست و مشتاق بود که حتی کنترل ذهن خودش را از دست داده بود.میخواست تا جایی که میتوانست درون این تن زیبا دفن شود و تا ابد بماند!شاید تنها در این شرایط کمی دل دیوانه و حسودش آرام میگرفت.

"کاش میتونستی ببینی چقدر میخوامت!"صدای مورات از شدت هیجان میلرزید.

"نکن...پسر نکن...لعنت بهت!"دستهای تازه جان گرفته ی هیلمی به سختی روی بازوهای ورزیده ی مورات چنگ شد و نگاهش از ترسی که داشت شروع میشد خیس شد:"ادامه نده آشغال...بسه...دست نگه دار" صدای او هم از

شدت اضطراب تکه تکه شنیده میشد.

مورات با شرم از کاری که شروع کرده بود لب به دندان گرفت.می دانست قرار است پشیمان شود.میدید دارد همه چیز را ویران میکند ولی یا دل عاشقش که در مرز دیوانگی بود و اگر کنار میکشید هم هیلمی را از دست میداد هم عقلش را!

دهان هیلمی برای فریاد از درد عضوی که درونش را میشکافت باز شد اما با ضربه ی نرمی که دلش را با لذت لرزاند به آه کنترل شده ای تبدیل شد! مورات بالاخره درونش جا گرفته بود!ضجه ی آهسته ای زد:"لط...لطفاً درش...بیار!لطفاً..."

"نمیتونم...نمیتونم عشقم!دیگه نمیتونم...متاسفم"

با این ناله ی مورات، هیلمی تماماً امیدش را باخت و اینبار سعی کرد هیکل خیمه زده بر رویش را عقب هل بدهد که مورات آرام به بیرون حرکت کرد و دوباره فرو رفت.دومین ضربه کمی محکمتر و راسخ تر بود!

ناخن های هیلمی در گوشت بازوهای مورات فرو رفت و ناله اش بلند شد: "حرومزاده درد داره نکن!"

و مورات ضربه ی سوم را زد! اشک حلقه در چشمانش هر آن ممکن بود روی سینه ی سکسی هیلمی بچکد!

نگاه هیلمی لغزید و پلکهایش از لذت ننگین و نفسگیری که شروع میشد تا نیمه بسته شد! ضربه ی بعدی مورات دستهایش را هم پایین انداخت و اخم خجلی به چهره اش نشاند.دیگر مقابله کردن بی فایده بود اما قصد هم نداشت غرورش را بیشتر از این بشکند.پس لبهایش را بهم فشرد تاصدای ناله اش را در گلو خفه کند و به تشک دو طرفش دو دستی چنگ انداخت تا لجوجانه خود را زیر این متجاوز نگه دارد!

مورات ترجیح میداد هیلمی داد بکشد و او را به فحش بگیرد یا با مشت و سیلی به نشان دادن مخالفتش ادامه بدهد چون این سکوت تلخ قلب او را بدتر میشکست! پس صورتش را در گردن معطر هیلمی فرو کرد تا لااقل شاهد چهره ی پردردش نباشد و ضرباتش را تندتر کرد بلکه زودتر این عشقبازی ناخواسته را به پایان برساند!

Poison KissWo Geschichten leben. Entdecke jetzt