10.
تا به آتلیه قدم گذاشت میان هیاهوی افرادی که درحال کار بودند با غرولند و گلایه به اتاق پرو هدایت شد و روی صندلی آرایشگر نشانده شد.رگال چرخدار با کوهی از لباسهای رنگارنگ جلویش کشیده شد و چند خانم برای آماده کردنش دورش حلقه زدند.یکی دست به پالتواش برد یکی به کمربندش! یکی فرچه صورتش میکشید یکی شانه به موهایش!از اینهمه شلوغی و توجه و تماس ناگهانی دچار استرس شدیدی شد بطوری که نتوانست ساکت بماند و نعره زد:"چه خبره؟!"همه از تعجب عقب پریدند و او یک فریاد دیگر زد:"راحتم بذارید!"
نگاه ها با نارضایتی بهم چرخید و یکی آن وسط نق زد:"ما داریم کارمونو انجام میدیم"
با همین یک شکایت،دیگری جرات کرد و مسخره کرد:"دیر اومده حالا طلبکارم هست!"
چشمانش گرد شد و خشمش اوج گرفت:"نمیخوام بهم دست بزنید!" از روی صندلی بلند شد و بلوزی را که دست یکی از خانم ها بود قاپید:"خودم میتونم حاضر شم!"
کسی حرکت نکرد.همه همچنان بیخیال و خونسرد منتظر بودند.منتظر چه چاتای نمیفمید!"چتونه؟!برید بیرون دیگه!"
بناگه صدای عکاس جوان در اتاق پخش شد:"اونا به لجبازی مدلها عادت دارند!"
آراس با قدمهای آرام و پرحوصله داخل شد و به همه اشاره داد خارج شوند.
چاتای با دیدن او دوباره انگار زیباییش را بیاد آورده باشد زانوهایش شل شد و روی صندلی افتاد.
آراس منتظر شد تا همه خارج شدند بعد در اتاق پرو را بست و معذب از نور آفتاب که داخل پر بود اخم در چهره به چاتای نزدیک شد:"خب؟بگو بینم چته جذاب خان؟چرا آتلیه رو روی سرت گذاشتی؟"
نیش چاتای از لحن شوخ و جمله ی بامزه ی آراس باز شد:"من به این شرایط عادت ندارم"
آراس بند دوربین را که به گردن داشت از سرش رد کرد تا دوربین را دربیاورد و روی میز آرایشگر بگذارد:"عجیبه!اونقدر که چلیک جان سفارشتو میکرد من فکر کردم ختم مدلینگ هستی!"
چاتای از این نزدیکی و تنهایی بی دلیل دستپاچه شده بود!غرید:"چند بار بگم من تجربه مدلینگ ندارم و این اولین بارمه!"
"ولی پتانسیلشو داری مثل اونا عن باشی!"آراس رو به او کرد.سرش از شدت ضعف گیج میرفت.
چاتای از حاضرجوابی او بدتر لج کرد و دنبال حرفی گشت تا بگوید و کم نیاورد که دست آراس به سمت سرش دراز شد و انگشتانش لای موهایش فرو رفت:"از کجا میایی؟"
چاتای از نوازش او نفسش گرفت:"چی؟... یعنی چی کجا؟"
آراس برگ خشک را از لابه لای موهای سیاه او بیرون کشید و جلوی پایش پرت کرد: "توی خونه درختی زندگی میکنی؟!"

ŞİMDİ OKUDUĞUN
Poison Kiss
Hayran Kurguچشمانش را از لذت چیزی که حتی نمی دانست چیست بست و لبهایش را بر برآمدگی کوچک و ضربان داری که او را برای دریدن،چشیدن و مکیدن وادار میکرد چسباند. چه حس خوبی داشت حتی اگر چه نمی توانست بخورد! بناگه دست گرمی دست سرد او را گرفت و ناله ی عاشقانه ای شنیده ش...