جین
یه نگاه انداختم به ساعتم ! ساعت حدودا ده دقیقه به هشته
این چهارمین سیگاریه که امروز میکشم نشستم رو صندلی توی پارک روبهرو مدرسه زمان زیادی رو نمیگذره که اخراج شدم پامو انداختم رو پام و خیره به در منتظرم همون دختره که یه هفته ایی میشه که هر روز میاد و باهم حرف میزنیم بیاد فکر کنم اون اولین کسیه که دلش میخواد باهام دوست باشه به نظرم خوشگل ترین دختریه که تا حالا دیدمش بلاخره زنگ خورد و امد بیرون اینگار داشت دنبالم میگشت و با دیدن من یه دست تکون داد ... راستی یادم رفت بگم اسم من جینه من بزرگترینم از این که کسی بهم نگه چشم متنفرم ۱۵ سالمه و یه ماهی میشه به طور غیر قانونی خونه خریدم پس اندازام زیادن ... بعضی وقتا هم حساب پدر پولدارمو هک میکنم که بتونم دوستامو کمک کنم البته پدرمم نمیفهمه چون اونقدر پول داره که پولایی که من میدزدم براش هیچی نیست خوب ... خوشحال میشم از دوستام مواظبت کنم
خیابونو رد کرد و امد کنارم نشست
جسیکا_ تو سیگار از کجا میاری فروشنده ها که بهت نمیفروشن
من_ میدزدم
جسیکا_ کار زشتیه
من_ میدونم
ابروهاشو انداخت بالا
به شوخی گفت
جسیکا_ بابام بفهمه یه همچین دوستی دارم دیگه نمیزاره بیام مدرسه
من_ به بابات بگو دزدا هم میتونن آدمای خوبی باشن
یه هیوندای سفید وایساد و برای جسیکا بوق زد
از جاش بلند شد و از تو جیب کتش یه کاغذ در اورد داد دستم
جسیکا_ به این فکر کردم که شاید دلت بخواد بیشتر باهم حرف بزنیم
یه لبخند سوییت زد از جام بلند شدم و برگه رو ازش گرفتم سریع دویید سمت ماشین و سوار شد
و راننده تخته گاز رفت
کاغذو باز کردم شماره اشو نوشته بود و قلبی کشیده بود بعد کنارشنوشته بود بیا باهم قرار بزاریم
خوشبختیای من از اینجا شروع شد دقیقا همون روز
YOU ARE READING
Intimacy, a reflection of my family
Romanceچی میشه اگر یه دختر عجیبتر و کله شق تر از یه اکیپ پسر هفت نفره رو هشت نفره کنه؟ داستان از جایی شروع میشه که تهیونگ پسر شلوغ و سر به هوا از یه مرد پولدار توی ترافیک کتک میخوره اونجاست که خون جین هیونگش به جوش میاد باید چیکار کنه؟ نمیشه که اون هفت...