تهیونگ
شونخ به شونه جیمین حرکت کردم
مطمئنم جیمین داره به چیزای عجیب غریب فکر میکنه آخرین باری که فکر عجیب غریب کرد این بود که بهم پیشنهاد داد از پرورشگاه فرار کنیم آخه کدوم ادم عاقلی اینور و اونور پرسه زدنو به پرورشگاه ترجیح میده؟ جیمین یه کله پوک به تمام معناست
یه ماه پیش با جین هیونگ آشنا شدیم اون میخواست خونه بخره ماهم رفته بودیم خونه بخریم ولی چون اون بزرگتر بود و زورش بیشتر با ما دعوا کرد بعد خودش خونه رو به اسم خودش زد ولی من و جیمین هم پولمونو گذاشتیم
از اینکه تو دوازده سالگی مدرسه رو ول کردم عذاب وجدان دارم
جیمین با حسرت به بچه هایی که دست پدرمادرشونو گرفتن نگا میکرد من تهیونگم هیچ وقت قرار نیست بزارم جیمین کنار من احساس ناراحتی بکنه!
دستمو گذاشتم رو شونه جیمین
من_ هی جیمین دقت کردی؟ منو تو مثل برادراییم هم باهم دوستیم هم دعوا میکنیم مثل یه خانواده
با لبخند کیوتش بهم نگاه کرد
جیمین_ آره جین هیونگ هم مثل باباهاست فقط دعوامون میکنه بعضی وقتا هم خیلی مهربونه
من_ هوپی هیونگ هم مثل مامانا همیشه مواظبمونه
حالا جیمین داره داستان آشناییمونو دوباره با ذوق مرور میکنه درسته کوچیک ترین فرد منم اما احساس میکنم پیدا کردن جین هیونگ اول خوشبختی بود
YOU ARE READING
Intimacy, a reflection of my family
Romanceچی میشه اگر یه دختر عجیبتر و کله شق تر از یه اکیپ پسر هفت نفره رو هشت نفره کنه؟ داستان از جایی شروع میشه که تهیونگ پسر شلوغ و سر به هوا از یه مرد پولدار توی ترافیک کتک میخوره اونجاست که خون جین هیونگش به جوش میاد باید چیکار کنه؟ نمیشه که اون هفت...