/ آهنگ Say goodbye - Ha Yea Song رو پلی کنید /جونگکوک هم لبخند زیبایی زدو تار مویی که روی صورتش افتاده بود رو پشت گوشش داد :" دیر وقته..چرا اینجا تنهایی مشروب میخوری؟..
حرکات دست جونگکوک روی موهاش، چشماشو بستو عطر خنک مردانه اش رو به ریه هاش کشید.. صدای جذاب جونگکوک که آرامش رو به وجودش تزریق میکرد ناخواسته آرومش کرده بود..
دستایی که روی سینه ی جونگکوک تکیه گاه بدنش شده بود رو باز کردو به کمرش رسوند.. سرش رو روی قلبش گذاشتو لبخندی زد :" فقط...چند دقیقه..
جونگکوک با خوشحالی موهای سرش رو نوازش کرد :" من که مشکلی ندارم...تو داری ازم دوری میکنی..آغوشش رو محکم تر کردو نفس عمیقی کشید.. این آغوش آرامش دیگه ای داشت..انواع نوشیدنی ها و آرام بخش های دنیا رو هم بهش میدادن این حسی که همین لحظه داشت رو با هیچ کدوم عوض نمیکرد..
چرا آغوش جیمین اینقدر امن نبود.. چرا حس خوبی که جونگکوک بهش میداد رو از جیمین نمیتونست بگیره.. سالها تو آغوش جیمین گریه کردو بهش وابسته بود ولی این حس و این لحظه با هيچ کدوم از اون لحظات برابر نبود..صدای جونگکوک..دمای بدنش.. ریتم نفس هاش..صدای ضربان قلبش..
با بغضی محکم تر از قبل به آغوش کشید..این جونگکوک برای شخص دیگه ای بود..این آغوش و حرفا و صدای جذاب برای فرد دیگه ای بود..لبخند جونگکوک با چنگ زدن دستای سوآ به پیراهنش از بین رفت.. چی روی قلبش سنگینی میکرد که نمیتونست به زبون بیاره.. سرش رو به موهاش چسبوندو نفس عمیقی کشید :" سوآیا...خوبی؟..
خوب بود؟...باید خوب میشد.. مگه ازدواج با جیمین رو نمیخواست؟..پس چرا خوشحال نبود... مگه برای بودن و توجه لحظه به لحظه ی جیمین ثانیه شماری نمیکرد؟...پس این حس مزخرفی که مانع شده بود چی بود؟..
جونگکوک با نگرانی سوآ رو از خودش جدا کرد ولی سوآ مانع شدو دوباره سرش رو به سینه اش چسبوند:" هیچی نپرس..
جونگکوک ناچارا قبول کرد ولی دلش در عذاب بود.. چرا سوآ مثل قبل حرفای دلش رو نمیزد..چرا دیگه مثل روزای اول دوست و همدمش نبود؟..همین قدر هم که جونگکوک رو خواسته بود زیادی بود.. شاید از نظر جونگکوک مشکلی نداشت ولی یونا حساس بودو ناراحت میشد.. با بیمیلی از آغوشش جدا شدو قبل از پر شدن چشماش لبخندی زد:" ممنونم..
جونگکوک هم لبخندی زدو دستاشو نگه داشت :" کاری نکردم.. ای کاش حرف دلتو بهم بگی سوآ..سوآ با چشمای پر شده لبخند خسته ای زد..حرفای دلش ؟..اگه حرفای دلش رو میشنید، بازم مثل یه دوست کنارش میموند؟.. یا برای همیشه جونگکوک رو از دست میداد؟..
" حرفی ندارم..فقط یکم خسته بودم.. یه نفر احتیاج داشتم تا با آغوشش بهم آرامش بده.."
جونگکوک اصراری نکرد.. میدونست تمام حرفای سوآ دروغی بیش نیست.. بهونه تراشی های ناشیانه اش همه چیز رو روشن میکرد..
YOU ARE READING
Is It Just Me?
Fanfictionعشق یعنی دوست داشتن بیش از حد تو؟ يعنی فدا کردن تمام خواسته ها و آرزو هام؟ تو هم مثل من بودی، یا فقط منم؟! 🎖 1. #Jm 🎖 1. #Hate 🎖 2. #BoyXGirl 🎖 3. #Girlxboy