صدای جیمین به نظر خسته و مست میومد :" سوآیا...کجایی؟...بهت نیاز دارم...
نگاه سوآ با چشمای جونگکوک که به عمق نگاهش خیره شده بود تلاقی کرد..
جیمین مست بود و این حرفارو میزد نمیدونست از ته دلش پشيمونه یا اینکه بخاطر مستیه...
لباشو باز کرد تا جوابشو بده اما جونگکوک با عجله گوشی رو از دستای سوآ گرفتو جواب داد :" اون پیش منه.. کاری داری به من بگو..
جیمین با پوزخندی لیوان دستش رو چرخی داد:" بهت..هشدار داده بودم جئون... سوآ..مال منه..حق نداری بهش دست بزنی..
جونگکوک مستانه خندید و صاف نشست :" ولی دیگه دیره.. اون الان برای منه...
گوشی رو قطع کردو به چشمای متعجب سوآ خیره شد:" نگو که اشتباه کردم..
با اضطراب چشماشو دزدید و سر به زیر شد :" نه..خوب کردی..
جونگکوک با آهی از روی مبل بلند شد ولی سرگیجه باعث شد دوباره روی مبل ولو شه..
سوآ با عجله دستاشو نگه داشت:" کجا پا میشی؟..فک نکن بعد از خوردن اونهمه سوجو اجازه بدم بری..
جونگکوک با خنده روی مبل دراز کشید:" باشه همین جا میخوابم..ممنون..
سوآ لبخندی زدو از کنارش بلند شد :" چیزی نیاز داشتی بهم بگو..
جونگکوک چشماشو بستو با سرش باشه ای گفت..
کلافه بود.. کمی این پا و اون پا کردو با تردید پرسید :" جونگکوک...جیمین بعد از حرف تو..
جونگکوک چشم بسته جواب داد :" عصبانی شد..گف سوآ مال منه حق نداری بهش دست بزنی..
لبای سوآ به خنده باز شد ولی سریعا روشو برگردوند..
جونگکوک چشماشو به آرومی باز کرد :" خوشحال شدی؟..
سوآ با تعجب به سمتش چرخید :" آه.....خب..نمیدونم...
جونگکوک با لبخندی دوباره چشماشو بست:" خوشحال باش..چون بزودی میاد سراغت...
سوآ دوباره خندید و با خوشحالی به سمت اتاقش رفت...حرفای جیمین بوی مالکیت میداد.. اینقدر خوشحال بود که نمیتونست بخوابه...هرچند دقیقه یکبار به گوشیش نگاه میکرد تا شاید پیام یا زنگی از طرف جیمین داشته باشه..از طرفی هم نگران حالش بود...جیمین به سختی مست میکردو وقتی مست میشد کنترلش رو از دست میداد..
........چشمای خمارش رو به خونه ی بزرگ مقابلش کشید... تمام چراغ ها خاموش بودو به تردیدش قوت میبخشید.. با اضطراب به پنجره ی اتاقش خیره شده بودو در دلش دعا میکرد که سوآ تو اتاق خودش باشه...
با نور ماشینی که مقابل در پارک کرد به عقب برگشت...نور چراغ اجازه نمیداد تا متوجه شخص داخل ماشین بشه..در بزرگ باز شدو تهیونگ با ديدن جیمین اخمی کرد :" این اینجا چه غلطی میکنه..
از ماشین پیاده شدو مقابلش ايستاد :" کاری داری؟..میتونستی تماس بگیری که منتظر نشی..
جیمین با دیدن تهیونگ آهي کشید..همچنان امیدار بود تا سوآ هم از ماشین پیاده بشه اما با دیدن دختر جوانی که چهره اش زیاد آشنا نبود بغض کرد:" سوآ..کجاس؟..
تهیونگ پقی زد زیر خنده و با حالت مسخره به مینجی نگاه کرد :" میگه سوآ کجاس؟..
جیمین با عصبانیت یقه تهیونگ رو نگه داشت :" منو مسخره نکن عوضی...میگم سوآ کجااااست؟..
تهیونگ با اخمی دستای جیمین رو از خودش جدا کرد :" دلیلی نداره به تو بگم کجاس..
جیمین بغض داشت..نمیدونست چطور التماس کنه..قلبش میسوخت و سرش گیج میرفت..مستی غرورش رو گرفته بودو با ناتوانی التماس میکرد :" تهیونگا..خواهش میکنم...بهم بگو کجاس؟..
تهیونگ با آهی نگاهی به مینجی انداخت :" سوآ خیلی وقته که از این خونه رفته..دیگه اینجا نمیاد..پس دنبالش نگرد منم خبر ندارم کجا میمونه..
جیمین باور نمیکرد..با چشمای پر شده به تهیونگ خیره شد:" بهش زنگ زدم..اولش خودش حرف زد ولی بعد.. جونگکوک جواب داد..
تهیونگ با سرش تایید کرد :" همم شاید باهم باشن..
جیمین با ناراحتی روی زمین نشست و دستی به صورت و موهای داغونش کشید :" هنوز باور نمیکنم که باهم باشن...
تهیونگ بی اهمیت به حرفای جیمین سوار ماشین شدو وارد خونه شد..
با پاهای خسته به سمت ماشینش رفت.. سرش گیج میرفت و توان رانندگی نداشت..
مستی از سرش نپریده بودو صحنه ی بوسه ی سوآ با جونگکوک دیوانه ترش میکرد..
YOU ARE READING
Is It Just Me?
Fanfictionعشق یعنی دوست داشتن بیش از حد تو؟ يعنی فدا کردن تمام خواسته ها و آرزو هام؟ تو هم مثل من بودی، یا فقط منم؟! 🎖 1. #Jm 🎖 1. #Hate 🎖 2. #BoyXGirl 🎖 3. #Girlxboy