Part 8

314 46 39
                                    


جونگکوک تمام حواسش به سوآ بود..نگاه غمگینش عذاب آور بودو نمیدونست چطور حال دگرگونش رو خوب کنه..
تهیونگ با ديدن خواهرش و جونگکوک سریعا کنارشون رفت :" شتتت..خیلی دیر کردیم؟..
جونگکوک بی خبر از اصول مراسم شونه ای بالا انداخت :" نمیدونم فک نکنم..فعلا که همه مشغول خودشونن..
تهیونگ با چشماش به دنبال پدرو مادرش بود که جونگکوک به گوشه ی سالن اشاره کرد :" دارن صحبت می‌کنن..
مینجی با لبخندی کنار سوآ ایستاد اما سوآ متوجه حضورش نشدو سر به زیر به نوک کفشاش خیره شده بود که چطور باعث آبرو ریزی شد..ای کاش زمین دهن باز میکرد و به جای آغوش جیمین به دل زمین فرو میرفت..
مینجی با لبای آویزون دوباره کنار تهیونگ ایستاد :" فک کنم خواهرت از من خوشش نمیاد..
تهیونگ نگاهی به چهره ی غرق تفکر خواهرش انداخت :" نه بابا..مطمئن باش متوجه حضور منم نشده.. یکم فکرش درگیره به دل نگیر عزیزم..
مینجی با لبخندی راضی شدو تهیونگ مشغول صحبت با افرادی شد که برای خوشامدگویی کنارش اومدن..

جیمین در حال خنده لیوان شرابش رو روی میز بلند و ایستاده کنارش قرار داد..پدرش با نگاهی به جمع، رو به جیمین ایستاد :" جیمین..خانواده ی کیم رو ندیدم..
جیمین مضطرب به گوشه ی دیگه سالن اشاره کرد :" آه اونطرف هستن..
پدرش با خرسندی به خانواده کیم نزدیک شد..آقای کیم با دیدن آقای پارک با عجله خم شدو ابراز خوشحالی کرد.. بحث بینشون گرم گرفته بودو خانم کیم رو به جیمین لبخند زیبایی زد :" سوآ همیشه ازت تعریف میکنه.. واقعا پسر شایسته ای تربیت کردین خانم پارک..
آقای پارک با خنده دستی به پشت کمر پسرش زد:" راستی سوآ و تهیونگ رو ندیدم..
خانم کیم با عجله نگاهی‌ به جمع انداخت :" آه فکر کنم اونطرفا باشن..
آقای پارک با صدای شخص دیگری حواسش پرت شدو جیمین با کنجکاوی نگاهی به اطرافش انداخت که متوجه جونگکوک شد.. با تعجب اخمی کردو نگاه دقیقش رو از بین شلوغی جمع گذروند... سوآ هم کنارش ایستاده بودو باهم در حال صحبت بودن...تهیونگ تو همچین مهمونی هایی دوستاشو با خودش نمیاورد خصوصا اگه اون شخص جونگکوک باشه...بودن جونگکوک کنار سوآ چه معنی میتونست داشته باشه..با صدای سانا که بازوشو نگه داشته بود نگاه متعجبش رو پس کشید..
" جیمین.. دوست داری باهم برقصیم؟ "

/ آهنگ Kids are born star- Lauv رو پلی کنید /
صدای آهنگی که همه رو به وجد آورده بود باعث شد تا جوون های جمع وسط بریزن و باهم برقصن..
جیمین با خوشحالی پذیرفت و سانا دستاشو کشید..

جونگکوک با صدای بلند آهنگ لبخندی زد :" این شد مهمونی..
سوآ که همچنان تو فکر بود با کشیده شدن دستاش تعجب کرد :" یااا..جونگکوک من اصلا حوصله رقصیدن ندارمممم..
جونگکوک اصلا راضی نمیشد.. دستای سوآ رو با خودش حرکت میداد و سوآ کم کم با اداهای جونگکوک خنده اش گرفتو همراهیش کرد..
جونگکوک در حال رقصیدن فقط به چشمای سوآ خیره شده بودو اجازه نمی‌داد به اطرافش نگاه کنه..
نزدیکش شدو کنار گوشش بلند گفت :" فقط خوش بگذرون سوآ.. اگه میخوای همه چیو فراموش کنی برقص و به من نگاه کن...
سوآ با خنده چرخی زدو دستای جونگکوک رو نگه داشت..
دوتا دختر دیگه به جونگکوک نزدیک شدن و سه تایی در حال رقصیدن بودن که جونگکوک دوباره به سوآ نزدیک شدو اونو کنار خودش نگه داشت..سوآ با صدای بلند آهنگ رو میخوند که تهیونگ هم ملحق شدو دستای خواهرش رو از دستای جونگکوک گرفتو به سمت خودش چرخوند...
اینقد سرپا بودو رقصیده بود که پاهاش توان ایستادن نداشت..همین چند دقیقه ای که رقصید، باعث شد از دنیای واقعیش جدا شده بشه و فکر جیمین و حضورش تو اون جمع رو برای لحظه ای فراموش کرد..
با خستگی دستاشو روی شونه ی جونگکوک گذاشتو خندید..جونگکوک دم گوشش نزدیک شد:" خسته شدن نداریم..
دو دختر دیگه که از بودن در کنار جونگکوک و شوخی هاش راضی بودن سعی داشتن سوآ رو کنار بزنن ولی موفق نبودن..جونگکوک اجازه ی دور شدن سوآ رو از خودش نمیداد و حواسش به اطرافش بود تا متوجه جیمین نشه..

Is It Just Me?Where stories live. Discover now