Part 27

426 47 76
                                    


/ آهنگ
Every moment of you-Sung si Kyung
رو پلی کنید/

با لبخندی نگاهی به چشمای مهربون جونگکوک انداختو وارد خونه اش شد..
بارها به این خونه اومده بود ولی یه چیزی فرق داشت.. احساسی که به اون خونه و خود جونگکوک داشت عوض شده بودو با خجالت دستی به موهای سرش کشید:" من.. اینجا لباس ندارم..
جونگکوک هم کمی مضطرب به نظر می‌رسید :" آه راست میگی..میتونی از لباس های من بپوشی.. البته فکر کنم یکم بزرگ باشه..

سوآ با لبخندی تایید کردو به اتاق جونگکوک رفت..جونگکوک هم برای اینکه خودش رو مشغول نشون بده روی مبل نشستو تلویزیون رو روشن کرد..

بین تی شرت های بزرگ و رنگی جونگکوک رنگ آبی آسمونی که قبلا پوشیده بود رو انتخاب کردو با لباس های خودش عوض کرد..
تی شرت جونگکوک اینقدر بزرگ و بلند بود که نیازی به پوشیدن شلوار نداشت.. با خنده از اتاق جونگکوک بیرون اومدو مقابل چشمای متعجبش چرخی زد:" چطوره؟..به من بیشتر اومد مگه نه؟..

دختر زیبای روبه روش با لبخندی به دور خودش می‌چرخیدو مثل بچه های ذوق زده لباس آبی آسمانیش رو نشون میداد.. اینقدر زیبا و بی ریا بود که لبخندها وحرکات هیجان انگیزش قلبش رو به بازی می‌گرفت...لباسش برای سوآ بزرگ بود ولی به اندازه ای که به پاهای بلوری سفیدو اندام زیباش میومد، برای خودش هیچوقت اینقدر جذاب نشده بود..
ناخواسته از روی مبل بلند شدو به سمتش رفت..
سوآ با شیطنت لباشو گزید:" این لباستو میدزدم..

جونگکوک با لبخندی موهای صورتش رو کنار زدو تایید کرد :" هر کدومو که خواستی بردار..
سوآ با خوشحالی به سمت اتاق جونگکوک رفتو لباس های خودش رو جمع کرد..
به دنبال سوآ وارد اتاق شد ولی سوآ متوجه حضورش نبود.. باور حضور سوآ به عنوان عشقی که سالها انتظارش رو داشت سخت بود.. خیلی وقت بود که همديگرو میشناختن ولی هیچوقت فرصت آشنایی بیشتر رو نداشتن.. هيچوقت سوآ رو به عنوان کسی که کنارش باشه ندیده بود ولی این دختر طوری قلب و روحش رو ربوده بود که هیچ راه برگشتی نداشت..

سوآ با لبخندی به سمتش چرخید و تعجب کرد:" از کی جلوی دری؟..
جونگکوک هم لبخند متقابلی زد :" خیلی وقت نیست..من میرم دوش بگیرم.. هرکاری دوس داشتی بکن..اینجا دیگه خونه توام هس..
سوآ با خوشحالی روی تخت جونگکوک پرید :" آخ..تخت نرم جونگکوکی..دلم تنگ شده بود..
جونگکوک خندیدو به سمت حموم رفت..

چرخی روی تخت جونگکوک زدو به سقف اتاقش خیره شد.. چیزی توی دستش سنگینی میکرد که احساس خوش و لذت رو ازش می‌گرفت.. دست چپش رو بالا آوردو با چشمای پر شده نگاهی به انگشتر دستش انداخت.. اگه ازدواج میکرد جونگکوک چی میشد؟..اگه برای جیمین میشد، عشقی که به جونگکوک داشت چی میشد؟.. لبای آویزونش با اشکی که از گوشه ی چشماش چکید به آرومی لرزید.. بعد از ازدواج جسما همراه جیمین بود ولی روح و قلبش رو کنار جونگکوک میذاشت..
دوباره چرخی زدو سرش رو تو بالشت خوشبوی جونگکوک محو کرد.. برای بوییدن این عطر و حضورش هرکاری که نیاز بود انجام می‌داد ولی جنگیدن با آقای پارک امکان پذیر بود؟..

Is It Just Me?Where stories live. Discover now