Part 18

319 49 189
                                    


/ کل متن رو با آهنگ
Ghost town -Benson Boone
نوشتم شمام میتونین با این آهنگ بخونین/

دیدن جیمین روی صحنه ای که آواز میخوند لبخند مسخره ای رو به لباش آورد.. در حال خوردن خوراکی های جشن تهیونگ اشاره ای کرد :"حس میکنم آدم شده.. بدجوری دورو بر سوآ میگرده..
جونگکوک هم با پوزخندی تایید کرد :" کجا بهتر از سوآ میتونه پیدا کنه..
تهیونگ با تعجب لبخندی زد :" مثل اینکه خوب خواهر منو شناختی..
جونگکوک با لبخندی اضطرابش رو مخفی کرد..خودش هم از حرفی که زده بود شکه شد.. مدتی که باهم بودن سوآ رو مثل کف دستش شناخته بود.. شناختن سوآ سخت نبود..اینقدر ساده و بی آلایش بود که هر شخصی به راحتی به درونش پی می‌برد..

با پایین اومدن جیمین و زانو زدن مقابل‌ پاهای سوآ، لیوان شرابی که دستش بود رو بین انگشتاش فشرد..
جیمین جلوی جمع درخواست ازدواج میکرد؟..چقدر سریع پیش می‌رفت.. با کنجکاوی به رفتارهای سوآ خیره شد.. به نظر شکه شده بودو راضی میومد.. قلبش لحظه ای ریختو با تعجب باقی مشروبش رو نوشید..

تهیونگ با هویی که جمع کشیدن هماهنگ شدو لبخند به لب با جونگکوک حرف می‌زد:" واقعا سرش به جایی خورده..فک کنم الان سوآ رو ابرا باشه..
تهیونگ نگاهی به کنار دستش انداخت ولی جونگکوک رفته بود..با تعجب کمی اطرافش رو نگاه کرد ولی جونگکوک رو ندید..

جونگکوک وارد اتاق کشتی شدو سویشرتی که تنش داشت رو با عصبانیت روی مبل پرت کرد.. با چه حقی درخواست ازدواج میکرد؟..
خودش رو تو آینه ی بلند روی دیوار دید:" به تو چه..مگه تو برادرشی؟ یا..
یا چی؟..نمیخواست باقی حرفایی که ذهنش تکرار میکرد رو به زبون بیاره..امکان نداشت...سوآ فقط یه دوست بود..
بهتر بود با کنترل رفتارش به جمع پر شور جشن برگرده.. ممکن بود یونا یا بقیه افراد جمع بیخودی مشکوک بشن..
دستی به صورتش کشیدو با نفس عمیقی از اتاق بیرون اومد..

بدترین زمان ممکن...همه از جیمین میخواستن تا لبای سوآ رو ببوسه.. سوآ معذب بود ولی مطمئنا از خوشحالی پاهاش ميلرزید...
جیمین پشت بهش ایستاده بودو نگاه های خرسندش رو نمی‌دید..ولی سوآ...اون دقیقا مقابل چشماش بود...چشمایی که بسته شدو مشتاقانه لبای رغیبش رو بوسید..
با لبخندی چشمای زیباش پر شد.. قلبش درد عجیبی داشت که خودش هم دلیلش رو نمیدونست..

نگاه معذب سوآ چرخیدو به نگاه سردش برخورد کرد.. سوآ با چشمای معصومش چیو میخواست بفهمونه؟..اینکه واقعا خوشحاله؟.. یا همچنان کمک میخواست؟..

نگاه های جونگکوک معنادار بود...چرا طوری نگاه می‌کرد که انگار گناهکار ترین آدم روی زمینه.. حضور یونا کنار جونگکوک باعث شد تا سریعا نگاهش رو به چشمای خوشحال جیمین بکشونه..
جیمین دست سوآ رو نگه داشتو برای خوردن غذا به سمت میز برد..
سیر بود...میل هیچ چیزی نداشت.. فکرش پیش جونگکوک بودو نگاه های آخرش عذابش میداد..

Is It Just Me?Where stories live. Discover now