Part 19

424 51 234
                                        


/آهنگ My Love - Lee Hi رو پلی کنید /

قوطی سوجو رو رها کردو با عجله مقابل بدن زخمی جونگکوک نشست :" جو..جونگ..کوکا..
جونگکوک ناله ای کردو سوآ با چشمای پر شده دستای لرزونش رو به صورت خونینش رسوند :" چه..بلایی سرت..اومده..
زبونش بند اومده بودو از فکرای بدی که ذهنش میومد میترسید..
جونگکوک سرفه ای کردو خون از بین لباش بیرون ریخت..سوآ با آهی بغضش رو فرو برد :" باید..بریم بیمارستان..
کمی به اطرافش چشم دوخت..این وقت شب کسی رو نمی‌دید.. قدرت بلند کردن بدن سنگین جونگکوک رو نداشت و باید هرچه زودتر به بیمارستان می‌برد..
می‌ترسید جایی از بدنش شکسته باشه و با حرکت دادنش وضعیت رو بدتر کنه..

جونگکوک چشماشو به سختی باز کردو صورت تارو محو سوآ رو مقابل چشماش دید..صدای لرزون و ناراحتش قلبش رو به درد می‌آورد.. به سختی دستاشو روی زمین گذاشت تا بلند بشه ولی توانش رو نداشت..

جونگکوک در تلاش و عذاب بودو بی مصرف بودنش آزارش میداد.. با صدای گرفته ای اشکای صورتش رو پاک کرد:" صبر کن..تکون نخور جونگکوک..الان به اورژانس زنگ میزنم..
با دستای خونین شماره اورژانس رو می‌گرفت که دست جونگکوک به سختی بلند شدو گوشی رو انداخت :" زن..گ..نزن..
سوآ با عصبانیت دوباره گوشیشو دستش گرفت :" دیوونه شدی..کل وجودت تو خونه..معلوم نیست اصلا جاییتو شکسته باشن یا نه..باید بری بیمارستان جونگکوک..خواهش میکنم لجبازی نکن..

جونگکوک با اخمی سعی کرد خودش رو بلند کنه و سوآ هم سریعا به کمکش رفت.. دستش رو پشت کمرش گذاشتو به سختی بدنش رو بلند کرد..چشمای کبود و خونین جونگکوک دقیقا مقابل نگاهش بود..قلبش هزار بار فرو ریختو بارها بخاطر این اتفاق شوم اون مردک های قلدر رو نفرین کرد..

باعث این اشکا خودش بود..سوآ نباید اونو توی این حال میدید:" اگه..زنگ بزنی.. توضیحی برای پلیسا ندارم..
سوآ با تعجب اخمی کرد :" یعنی چی..مگه می‌شناختیشون؟..
جونگکوک با سرش تایید کردو دوباره سرفه کرد..
سوآ با ناراحتی کمرش رو ماساژ داد..سوال پیچ کردن جونگکوک، حالش رو خوب نمیکرد..باید فکری به حالش می‌کرد :" مطمئنی جاییت نشکسته؟..
جونگکوک نفس عمیقی کشید :" خوبم..
سوآ دست چپ جونگکوک رو روی شونه اش قرار دادو به سختی از روی زمین بلند شد..از چیزی که فکرش رو میکرد سنگین تر بود..

سعی داشت وزنش باعث اذیت کردن بدن ظریف سوآ نشه ولی دست خودش نبود..پاهاش توان ایستادن نداشت..
صدای گریه های ریز سوآ رو می‌شنید و با چشمایی که به سختی باز نگه داشته بود به صورت زیباش خیره شد.. این دختر با قلبش چیکار میکرد؟.. با دیدن دوباره سوآ زنده شده بودو توان ایستادن پیدا کرد.. سوآ امید دوباره زندگی کردن بود..

لبخند ریزی زد ولی درد شکمش اخمی بین ابروهاش آورد..ناخواسته دستش رو روی شکمش گذاشتو سوآ با ترس از حرکت ایستاد :" چیه؟ درد داری؟ کجا؟..
جونگکوک نفس عمیقی کشیدو با سرش رد کرد ولی نگرانی های سوآ دلچسب بود.. توجهش به ریز ترین حرکاتش، خوشحالش میکرد ..

Is It Just Me?Where stories live. Discover now