/آهنگ wrong direction - Hailee Steinfeld رو پلی کنید/جونگکوک با تعجب قدمی عقب گذاشتو چشماشو بست.. شاید سوآ بخاطر اون بوسه احساس عذاب وجدان و خیانت میکرد.. خودش رو مقصر میدونستو نمیتونست بی تفاوت باشه..
صدای عصبانی جیمین همچنان شنیده میشد :" چی؟ دیوونه شدی؟.. من نمیذارم..ینی نمیشه..
جونگکوک دستی به صورتش کشیدو با آهی به نگاه پریشونش چشم دوخت:" سوآیا.. واقعا متاسفم..ناخواسته بودو من..
سوآ با بغضی تماس رو قطع کردو گوشی رو بین انگشتاش فشرد.. جونگکوک دوستش داشت... چیزی که یک لحظه هم نمیتونست باور کنه.. حتما مثل همیشه شوخی میکرد..حتما میخواست بخاطر بوسه ی دیشب خودش رو مقصر نشون بده.. نمیدونست چطور حرفای جونگکوک رو باور کنه...نمیتونست قلب بی قرارش رو بعد از شنیدن اون جمله آروم کنه...
قدمی جلو گذاشت تا صدای بلند قلبش رو به گوش جونگکوک برسونه ولی حرفای آقای پارک تو ذهنش مرور شد.. با بغضی سر به زیر شدو نفس عمیقی کشید.. با وجود فهمیدن احساس جونگکوک، خوشحالی مفهومی نداشتو نمیتونست حرفای دلش رو به جونگکوک بگه.. نمیتونست به عشقی که بهش داره اعتراف کنه و عذاب میکشید..
جونگکوک همچنان نگران بود.. نزدیک سوآ شد تا بخاطر رفتار عجولانه ی دیشبش عذرخواهی کنه ولی سوآ قدمی عقب گذاشتو به سمت در رفت :" من..باید برم..
جونگکوک به دنبالش رفت و همچنان عذرخواهی میکرد ولی سوآ چیزی نمیشنید.. اینقدر احساسات مختلف و عجیبی ذهنش رو پر کرده بود که متوجه ریزش بارون روی سرش نشد.. با چشمای پر شده نگاهی به آسمون گرفته ی بالا سرش انداختو بی توجه به لباس ها و موهاش که هر لحظه بیشتر از قبل خیس میشد تا خونه پیاده رفت..
حتی حس راه رفتن نداشتو پاهای خسته اش از شدت غم و اندوه ميلرزید.. با آهی پایین پله ها نشستو سرش رو به دیوار راه پله تکیه داد.. لبای لرزونش به آرومی شروع به لرزیدن کردو بغض و اشکی که آماده ترکیدن بود با قطرات بارون همراه شد..
.........جونگکوک کلافه بودو تو خونه راه میرفت.. دوستی صادقانه ای که بینشون بود با بوسه ی دیشب و اشتباهش نابود شده بودو حال خوبی نداشت..
صدای رعدو برق نگاه نگرانش رو به بیرون از پنجره کشید..
بارون شدیدی شروع به باریدن کرده بودو سوآ چتری برای برگشتن نداشت..با عجله چترش رو برداشتو به دنبال سوآ از خونه بیرون زد..
با سرعت میدوید و توجهی به خیس شدن لباس هاش نداشت.. راه زیادی تا خونه ی سوآ نبود ولی بارون اجازه ی دویدن راحت رو ازش میگرفت..
به خونه ی سوآ نزدیک شدو بعد از دیدن سوآ کنار پله ها قدم هاشو آروم کرد.. سوآ خیس شده بودو با پوشوندن صورتش گریه میکرد..
چتر رو بین انگشتاش فشردو قدم بعدی رو با تردید برداشت.. صدای گریه های سوآ رو به خوبی میشنیدو قلبش رو پاره میکرد..
به قدم های بعدیش سرعت بخشید ولی حضور ناگهانی جیمین کنارش، پاهای خسته اش رو متوقف کرد..
.......
YOU ARE READING
Is It Just Me?
Fanfictionعشق یعنی دوست داشتن بیش از حد تو؟ يعنی فدا کردن تمام خواسته ها و آرزو هام؟ تو هم مثل من بودی، یا فقط منم؟! 🎖 1. #Jm 🎖 1. #Hate 🎖 2. #BoyXGirl 🎖 3. #Girlxboy