/ آهنگ How can I love the heartbreak - Akmu رو پلی کنید/لبای داغ جونگکوک روی لباش بودو چیزی که حس میکرد و باور نداشت.. مست بودو احساساتش دست خودش نبود.. باید جونگکوکو پس میزد یا باید همراهیش میکرد؟.. نمیتونست تصمیم بگیره.. چیزی که آرزوشو داشت اتفاق افتاده بود ولی چرا لذت نمیبرد.. این احساس عذاب وجدان چی بود؟..
جونگکوک با سکوت سوآ جراتش بیشتر شدو سرشو محکم نگه داشت تا طعم لباشو بهتر حس کنه.. لبایی که قبلا هم بوسیده بود و برای بوسیدن دوباره اش لحظه شماری میکرد.. لحظه شماری میکرد برای دو تکهی نرمو خیسی که طعم شراب رو به خودش گرفته بودو لذت بوسه رو بیشتر میکرد ولی سکوت و همراهی نکردن سوآ ترسی به دلش راه داد..با اضطراب لباشو جدا کردو به چشمای بسته سوآ خیره شد..
سوآ با چشمایی که به سختی باز کرد نگاهش رو به چشمای زیبای جونگکوک کشید.. جونگکوک واقعا دوستش داشت یا فقط میخواست آرومش کنه.. این چشما چی میگفتن؟.. چرا هیچی نمیفهمید..سرش گیج میرفتو حال خوبی نداشت..
جونگکوک با نگاه های خیره ی سوآ کمی هول کردو عقب کشید.. دوستی که بینشون بود هم بخاطر بوسه ی ناگهانی به سادگی از بین رفت..
دستش رو از روی صورتش کشیدو با لبخندی سعی داشت وضعیت که بوجود آورده بود رو توجیه کنه ولی اینبار سوآ یقه ی جونگکوک رو نگه داشتو لباشو به سمت خودش کشید.. بوسه ای که خودش هم میخواست ولی حواسش نبود که چقدر بی پروا عمل میکنه..جونگکوک با چشمای متعجب دستش رو روی کمرش گذاشتو برای حس لبایی که دیوانه وار به لباش حمله میکرد چشماشو به آرومی بست..
روی ابرا بود.. جونگکوک رو بوسیده بود..نه از روی اجبار..نه بخاطر رو کم کنی..نه از روی ترس و نگرانی...با عشق و علاقه میبوسید.. شاید این آخرین بوسه بود ولی باید برای یک بار هم شده این حس رو تجربه میکرد.. چقد با بوسه ی اول فرق داشت..چقد طعم لبای جونگکوک متفاوت بود..چقدر زیبا و جذاب میبوسید.. مستی باعث شده بود لذتش بیشتر بشه یا لبای جونگکوک ناخواسته لذت رو به لباشو وجودش تزریق میکرد؟..
حالت تهوعی که داشت اجازه نمیداد بیشتر از این ادامه بده..چشماش پر شدو با بغضی صورتشو عقب کشید.. چشمای بسته ی جونگکوک به آرومی باز شدو دوباره به عمق نگاهش خیره شد.. قلبش لحظه ای آروم نمیگرفت.. دیوانه ی این نگاه و طعم لبایی شده بود که تا چند ثانیه پیش تصاحبش کرده بود..
جونگکوک با لبخندی دستی به صورتش کشید ولی سوآ حال خوبی نداشت.. سرش گیج میرفتو نمیتونست چشماشو باز نگه داره..
سرش رو روی سینه ی جونگکوک گذاشتو چشمای خمارش رو بست..
........صدای زنگ در اعصابش رو خراب میکردو با سر درد عجیبی که داشت به سختی از تخت بلند شدو تلو خوران به سمت در رفت...
جیمین با دیدن موهای بهم ریخته و آرایش ریخته شده ی صورتش پوزخندی زد :" معلوم هست کجایی؟..
سوآ ناخواسته دستش رو روی سرش گذاشت :" چی شده مگه؟..
جیمین از کنار سوآ گذشتو وارد خونه شد:" از صبح بهت زنگ میزنم میگه خاموشی.. با اینهمه مشغله مجبورم میکنی بیام این سر شهر..
سرو صدای جیمین و غر زدن هاش اعصابش رو بهم می ریخت :" از دیشب گوشیم خاموش شده یادم رفت شارژ کنم...حالا چی شده مگه ..
YOU ARE READING
Is It Just Me?
Fanfictionعشق یعنی دوست داشتن بیش از حد تو؟ يعنی فدا کردن تمام خواسته ها و آرزو هام؟ تو هم مثل من بودی، یا فقط منم؟! 🎖 1. #Jm 🎖 1. #Hate 🎖 2. #BoyXGirl 🎖 3. #Girlxboy