۱۹ سال پیش منزل وزیر اعظم:
وزیر رفاه:
_جناب وزیر امشب برای چه کاری خونه شما احضار شدیم؟
_امشب مهمان ملکه هستیم ولی خوب به دلایلی که امشب مشخص میشه باید جریان از قصر مخفی بمونه.خدمه وزیر حضور ملکه را اعلام کرد و دو وزیر اعظم و وزیر رفاه از جابر خواستند و به ملکه احترام گذاشتن.
ملکه جوان دامن طلایی با طرح اژدهای بزرگی که روش خودنمایی میکرد رو تکانی داد و نشست.همین شجاعت ملکه که به اون جرات این رو داده بود که با لباس سلطنتی از قصر خارج بشه خیلی از درباریان را به احترام خودش رو می داشت.
ملکه با متانت روی تشک کوچکی نشست
و بعد سه نفر توی اتاق کوچک چای گل نوشیدند و سکوت شب و البته صدای جیرجیرک ها به گوش هاشون رخنه کرد.
حقیقتاً وزیر رائه ترسیده بود.
اون مثل ملکه و وزیر اعظم انگیزه خاصی برای نشستن توی اون جمع رو نداشت ولی به هوش وزیر اعظم اعتماد داشت پس هر کار که میگفت رو انجام میداد نمیخواست بعد از اینکه مقام و نفوذ وزیر اعظم بالاترم دستش خالی بمونه.
بارها از خزینه دربار به نفع وزیر اعظم برداشت غیرقانونی کرده بود و نتیجه اش این بود که در یک مجمع ۳ نفره با ملکه نشسته بود و چای می نوشید._وزیر رائه و وزیر اعظم ممنونم که امشب دعوت من رو پذیرفتید ولی از این تعارفات بگذریم مسئله مهمی در قصر در جریان هست و افراد محدودی راجبش خبر دارند و اون این هست که معشوقه پادشاه بارداره.
دو مرد توی اتاق به هم نگاه کردند و کمی جا خوردن.
_این مسئله نگرانی نداره ملکه اون یک رعیت زاده است.
وزیر اعظم خاطرنشان کرد.
ملکه ابروهایش را بالا برد و به زمین چشم دوخت و پس از کمی درنگ بالاخره سکوت را شکست:
_پادشاه به اون دختر خیلی علاقه داره و بچه اگر پسر بشه ترجیح میده پسری که از خون خودشه و اتفاقاً از زن مورد علاقه اش هم هست به تخت بشینه؛ نه پسر من._منظورتون چیه علیاحضرت؟
ملکه نگاهی به وزیر رفاه کرد و خطاب به وزیر اعظم گفت:
_با همین میخوای نقشه هامو جلو ببری؟
و بعد خود وزیر رفاه رو مخاطب قرار داد:_کافیه کسی بفهمه تا گردنتو بزنم ولی خوب الان راز دارمی. ولیعهد جو وون پسر پادشاه نیست و پادشاه سجونگ خبر داره ولی چاره ای نداره که اون را به عنوان ولیعهد قبول کنه.
وزیر اعظم نگاه تیزی وزیر رفاه کرد و پاسخ ملکه رو داد:
_ملکه ما باید اون زن و فرزندش را از قصر اخراج کنیم اونوقت چاره دیگه ای برای پادشاه باقی نمیمونه
_بسیار خوب پس منتظر یک فرصت باش.ملکه این جلسه را خاتمه داد و به قصر برگشت.
و نتیجه جلسه سه نفره نقشه های شیطانی وزیر اعظم و وزیر رفاه بود که باعث اخراج اینهون و سهون کوچولو ۴ ساله از قصر بود.