اول پارت بعدی که پارت ۶ هست رو بخونید بعد برگردین پارت ۷
با حالت زاری و دردناکی از جونگین خواست اینکار رو نکنه:
_اگر طبیب رو خبر کنی کل قصر از این پر میشه که ولیعهد بیماره و پدرم سرافکنده میشه..این درد خوب میشه قبلنم چند بار اینطوری شده..جونگین به سهون خیره شد داشت درد میکشید و پوستش سرخ شده بود مویرگ های چشماش کم مونده بود اشک سهون رو به خون تبدیل کنن. با اخمی حاصل از نگرانی سری تکون داد و سهون رو آروم به حالت دراز کشیده دراورد. سهون با درد توی سینش که با هر حرکت بیشتر میشد کنار اومد و سعی کرد شکایت نکنه تا جونگین بیشتر از این برای اوردن طبیب اصرار نکنه.
دمنوش رو نزدیک صورت سهون برد با گرفتن چونه ظریف و لرزونش سرش رو برای نوشیدن مایع کج کرد و با خیس شدن زمین،بخشی از بالش و نصفه لپای سهون، نصف ظرف هم خالی شد.با این حال مقدار قابل توجهی وارد دهن سهون شد.
سرش رو برگردوند و بعد از قورت دادن مایع زبونش رو بلافاصله از دهانش خارج کرد و از ته گلو حرف قاف رو تلفظ کرد تا تلخی توی دهنش کم به نظر بیاد.
چشم هاش رو روی هم گذاشت ولی اخماش از صورتش محو نمیشد.
جونگین دست روی گونه سهون گذاشت و گونه های سرخش رو نوازش کرد و نفس پر حرصی کشید.
برنامه داشت بعد خواب رفتن سهون پیش طبیب بره و درمورد بیماری سهون باهاش مشورت کنه. دستش رو وقتی کشید که مطمئن شد نفس هاش مثل یه آدم به خواب رفته اس ولی به محض جابجا شدن صدای سهون رو شنید.
_نروشوکه شد
_چی شد؟ بازم درد داری؟
_نه فقط نمیخوام تنها باشم..و اینکه...
_چی؟
_میدونم میخوای بری پیش طبیب نمتونم اجازه بدم بری
جونگین با این حرف سهون خندش گرفت همزمان سهون هم لبخند کوچیکی زد که دست خودش نبود بعد مصرف دارو هم دردش کم شده بود هم شل و ول شده بود. بعد تموم شدن خنده رو به سهون کرد:
_ باورم نمیشه داری به خودم میگی که چرا نمیذاری برم بیرون...چی میگفتم؟سهون لحن آروم و کشداری داشت و جواب داد:
_نمیدونم داشتی یچیزایی سرهم میکردی.
هر رو زیر خنده زدن و چشم تو چشم شدن:
_سهون تو واقعا نادونی و این وجهه تو خیلی دوست دارم.
_ولی نادونی چیز خوبی نیستسهون درحال بیهوش شدن زمزمه کرد. و صدای جونگین رو نشنید
_آره خوب نیست ولی نمیدونم چه رمز و رازیه هر صفت بدی رو که توی وجودت داری میشه بهترین صفت دنیا.
به سهون زل زد. خواست تار موی پیچ و تاب خورده ای که از هد سهون روی پیشونیش ریخته رود رو کنار بزنه که خواجه وارد شد.
_امپراطور، ولیعهد رو احضار کردن
_باشه برو من شخصا برای جناب شاه توضیح میدم.