Mom

392 28 4
                                    

Rose POV

صبح توی بغل جیسو از خواب بیدار شدم..لبخندی زدمو گونش رو بوسیدم که تکونی خورد ولی بیدار نشد.

بلند شدمو رفتم سرویس و کارامو انجام دادم.به طبقه پایین رفتمو برای جیسو صبحونه درست کردم.

یه نامه براش نوشتم

"میرم بیرون کار دارم... وقتی کارم تموم شد بهت زنگ میزنم.
مراقب خودت باش دوست دارم جیچو ^  ^ "

لبخندی زدمو از خونه خارج شدم.

به طرف نگهبان رفتم.با دیدن من تعظیمی کرد.

_کاری دارین خانم؟

رزی_میشه یه ماشین برای من بگیرین؟

_بله خانم...چند لحظه صبر کنید.

روی صندلی نشستم و منتظر شدم که ماشین برسه.

_خانم ماشین رسیدن.

رزی_ممنون.

_وظیفه‌س.

لبخندی زدمو بلند شدم و از پنت هاوس خارج شدم.سوار ماشین شدم و آدرس خونه رو دادم.

نه خونه‌ی خودم... خونه‌ی مادرم.

وقتی رسیدم به خونه‌ای که ازش محبت ندیدم تشکر کردم و خواستم پول بدم که راننده گفت

راننده_از قبل حساب شده خانم.

رزی_کی؟

راننده_میس کیم.

رزی_ممنون.

لبخندی زدمو پیاده شدم.به طرف در خونه که چه عرض کنم عمارت خودپسند مادرم رفتم و زنگ رو زدم.

در کسری از ثانیه در باز شد و من وارد عمارت شدم.

خدمتکار_بفرمایین خانم منتظرن.

خدمتکار رو دنبال کردم و به پذیرایی بزرگ رسیدم.مادرم درست روبروی من نشسته بود و قهوه‌ای دستش بود.

_سلام چهیونگ عزیزم...مشتاق دیدار!

رزی_سلام مادر.

(اسم نداره بنده خدا و وقتی حرف بزنه مینویسم میس پارک)

میس پارک_بشین لطفا...قهوه میخوری؟

نشستم و با جدیت کامل گفتم

رزی_شکلات داغ.

میس پارک_هنوزم چهیونگ سابقی.شکلات داغ براش بیار.

خدمتکار تعظیمی کرد و رفت.

رزی_میتونی کارتو بگی...من بیکار نیستم و کارای مهم تری دارم.

میس پارک_زندگیت چطوریه؟

رزی_عالی...من دانشگاه میرم و الان عکاس یه مدلم. میتونم بگم دارم موفق میشم.

میس پارک_میخوام که ازدواج کنی.

رزی_چییی؟

میس پارک_چهیونگ...صدات.

My hopeWhere stories live. Discover now