Something Bad

463 46 8
                                    

Jennie POV

(دو هفته بعد)

با نور آفتاب چشمامو باز کردمو توی بغل لیسا خودمو پیدا کردم.

بهش نگاه کردم.مثل جوجه های مظلوم خوابیده بود.

جنی_لیسایا...بیدار شو.

لیسا_همممم...چیشده؟

جنی_بلند شو باید حاضر بشیم بریم استادیو.

بلند شد و با چشمای بسته نشست.لبخندی به کیوتیش زدمو کنارش نشستم.

سرشو روی سینم گذاشتمو نازش کردم.

جنی_لیلی کوچولوی من...میشه حاضر بشی؟

لیسا_اوهوم.

بلند شد و منم بغل کرد و با خودش به سرویس برد.

لیسا_کارتو انجام بده من قهوه و ساندویچ آماده کنم.

گفت و رفت تا صبحونه رو آماده کنه.بعد از ده دقیقه کارم تموم شد و لیسا اومد.

منو روی سکو گذاشتو صورتمو شست.بعد از اینکه کارش تموم شد صورتمو پاک کرد و بوسه‌ای روی لپم گذاشت.

خودش هم مسواک زد و صورتشو شست.

لیسا_سریع دوش بگیر تا منم بتونم دوش بگیرم.

جنی_یعنی نمیخوای با من دوش بگیری؟

دستامو دور گردنش حلقه کردم و پوزخند شیطانی زدم.

لیسا_وسوسه انگیزه...لباسات رو در بیار.

جنی_پس قبول کردی.

لیسا_کیه که قبول نکنه دارلینگ.

بعد از نیم ساعت حموم کردنمون تموم شد و لیسا حوله‌ای بهم داد.بدنمون رو خشک کردیم و لیسا موهامو خشک کرد.

منم موهاشو خشک کردمو از سرویس خارج شدیم و سمت کمد لباس رفتیم.

لباسامون رو انتخاب کردیم و حاضر شدیم.میکاپ ساده‌ای انجام میدادم و در این حال لیسا موهامو شونه میکرد.

اونم داشت میکاپ خیلی ساده‌ش رو انجام میداد و این دفعه من موهاش رو شونه کردم.

ادکلن تلخش رو زد و منم به چتری هاش اسپری زدم تا ثابت بمونه.

چتری هاشو ناز کردم که لبخندی زد.

جنی_خیلی چتری هاتو دوس دارم.

لیسا_منم تورو دوست دارم.

قلبم تند میزد و پروانه های شکمم در حال پرواز بودن.عاشق بودن اینجوریه؟

ادکلن شیرین خودمو زدم.

به طبقه پایین رفتیمو قهوه و ساندویچ رو خوردیم و رفتیم سمت استادیو.

14:00 ظهر | استادیو | Lisa POV

الان چهیونگ در حال عکاسی از جنی‌عه و منم تماشا میکنم.در استادیو باز شد و جیسو وارد شد.

My hopeOù les histoires vivent. Découvrez maintenant