I Can Talk

272 27 0
                                    

Jisoo POV

توی وان نشسته بودم و تکیه داده بودم و ریکلس میکردم.. چقدر‌ خوبه!

با اینکه نمیتونم حرف بزنم ولی رزان خیلی مراقبمه و همیشه باهام حرف میزنه.. منم جوابم رو روی کاغذ براش مینویسم.

در باز شد و رزان بدون لباس وارد شد. درو قفل کرد و اومد سمت وان!

توی بغلم دراز کشید و سرش رو به سینم تکیه داد.

سوالی نگاهش کردم که سرشو خم کرد و لباشو به لبام رسوند.

بدون اینکه ثانیه‌ای رو از دست بدم همراهیش کردمو دستامو روی شونه هاش گذاشتمو کاملا بدنشو به خودم پرس کردم.

بعد از چند دقیقه بوسه رو قطع کردیم و من سمت گردنش رفتم.

گردنش رو لیسیدم که سرش به عقب رفت و ناله‌ی لذت بخشی رو بهم هدیه داد!

موهام رو بوسید و بغلم کرد.. دستامو دورش حلقه کردمو بیشتر به خودم چسبوندمش.

رزی_بنظرت... میتونی دوباره حرف بزنی؟

بهش سوالی نگاه کردم که پوفی زیر لب گفت.

رزی_دکترا گفتن باید تا دیروز خوب میشدی ولی.. هنوز نمیتونی حرف بزنی.

بهش تعجبی نگاه کردم که چشماش اشکی شد!

رزی_دلم برای صدات تنگ شده.. برای اینکه دوباره منو رزان صدا کنی.. برای اینکه صدای خنده هات رو بشنوم.. برای اینکه بهم بگی سنجابی.. جیچو.. من خیلی دلم برات تنگ شده.

چشمام اشکی شد و سرمو پایین گرفتم و روی شونش گریه کردم.

رزی_گریه‌ نکن جیسو.. من میدونم که تو دوباره حرف میزنی.. من امید دارم.. و هیچوقت هم ناامید نمیشم.

اشکامو پاک کرد و بوسه‌ای روی پیشونیم گذاشت!

یه دفعه‌ای گلو درد شدیدی گرفتم که اخمی کردم.

رزی_جیچو... چیشده؟!

به گلوم اشاره کردم که بوسه‌ای روش گذاشت.

رزی_چیزی نیست... خوب میشی حتما بخاطر داروهاته.

دوباره بغلم کرد و سرشو توی گردنم مخفی کرد.

رزی_بزار برای چند لحظه اینجوری بمونیم.

محکم بغلش کردمو بوی شیرینش رو وارد ریه هام کردم که بلافاصله درد گلوم رو یادم رفت.

رزی_هنوزم بوی خوبی میدی.

خندیدم که بلافاصله خندم قطع شد.. وایسا! من خندیدم؟

ازم جدا شد و با تعجب بهم نگاه کرد. منم با تعجب بهش نگاه میکردم.

رزی_فکر کنم اینجا جن داره..
با اظطراب خندید.

سرمو تکون دادم.

جیسو_ف...فکر کنم واقعا من بودم. رزان من دارم حرف میزنممممم.

جیغ کشیدم و محکم بغلش کردم و دوباره با اشک خندیدم.

هنوز توی شوک بود و حرکتی نمیکرد.

ازش جدا شدمو با لبخند بهش نگاه کردم.

جیسو_سنجاب کوچولو.. من حرف میزنم.

از شوک در اومد با چشمای اشکی بهم نگاه کرد.

رزی_ای..این صدای توعه!

محکم تر از همیشه بغلم کرد و با صدای بلند گریه میکرد.

رزی_توروخدا این یه خواب نباشه.. تو داری حرف میزنی.

جیسو_حرف میزنم رزانم.. گریه نکن. خواهش میکنم گریه نکن.

اشکاشو پاک کردو ازم جدا شد و دستاشو گذاشت روی صورتمو لباشو روی لبام کوبوند.

با عشق همدیگرو بوسیدیم و همدیگرو لمس کردیم.

بعد از مدتی از هم جدا شدیم.

رزی_میخوام تا شب برام بخندی.

پوزخندی زدمو لاله‌ی گوشش رو بوسیدم.

جیسو_میخوام تا شب برام ناله کنی.


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
های بیبی هام.. پارت جدید🗿

پارت بعدی رو کامل کردم آپ میکنم🚬

My hopeWhere stories live. Discover now