What Is Wrong With You

362 45 17
                                    

Jisoo POV

لعنت بهش...ولی مجبور بودم.اون اینجا بود!

کمر رزان رو گرفته بودم و میبوسیدمش.لباش خیلی خوب بود.من اولین بوسه‌ام رو با دختری که سه ساعت شده که شناختمش به دست آوردم.

لب پایینش رو گاز گرفتم و بهش فهموندم که همراهیم کنه.دستاش رو دور گردنم حلقه کرد و هر دو همدیگرو بوسیدیم.بعد از مدتی بوسه رو قطع کردم و نگاهم رو به نگاه رزان دوختم.

_میبینم برای خودت دوست دختر پیدا کردی.

همون چیزی شد که انتظارش رو داشتم.دست رزان رو گرفتم و روبروش ایستادم.

جیسو_خیلی سال گذشته...سانا.

سانا_آره همینطوره.

جیسو_از یه کلاغی شنیده بودم رفتی آمریکا.
سانا_درموردم تحقیق میکنی؟

جیسو_من درمورد حیوانات تحقیق میکنم...فکر کنم توهم جزوشون باشی ولی من از حیوانات وحشی خوشم نمیاد.

قرمز شده بود رفت سمت رزی

سانا_پس تو همون هرزه‌ای هستی که دلشو بردی.

رزی_توهم همون جنده‌ای هستی که نتونستی.

خواست بزنه تو صورتش که دستشو محکم گرفتم.دیگه کنترلم دست خودم نبود.

جیسو_فقط کافیه دستت بهش بخوره...مثل سگ کاری میکنم پشیمون بشی و به پام بیفتی.حالا هم گمشو برو و جلوی چشمام نباش وگرنه میفرستمت اون دنیا.

ترسیده بود...گذاشت و رفت.

جیسو_خوبیی؟

رزی_به‌ تو چه؟

جیسو_من فقط نگران شدم.

رزی_خیلی رو مخی...چرا منو بوسیدی هاننن؟الان من اولین بوسه‌ام رو بخاطر تو از دست دادم.تو الان بهم تجاوز کردی.

گفتش و محکم هلم داد که افتادم زمین.

جیسو_چه مرگته...فقط یه بوسه بود.

رزی_اولین بوسه ارزش داره و من اونو از دست دادم.تو از من استفاده کردی میفهمی؟

جیسو_یه جوری میگی انگار از سگ لب گرفتی.

رزی_توی لعنتی از سگم کمتری...نمیفهمی چقدر رو مخی.برای همینه همه ازت میترسن.عیسی مسیح! دلم به حال مادرت میسوزه که بچش تویی. چه بدونه بچش کسیه که تو روز روشن از بقیه لب میگیره...بار چندمته خر میکنی بقیه رو هانننن؟...

به وضوح صدای شکستنم رو شنیدم و این فقط من بودم که غرورم از بین رفت.آروم گرفته بود...چه توقعی داری؟بعد از اینکه همه چی بهت گفت میخوای آروم نگیره. لعنتی اون حتی گفت من بچه‌ی خوبی برای مامانم نبودم:)

آروم از زمین بلند شدم و ایستادم.تلفن زدم و گفتم یه ماشین بفرستن.

جیسو_برات ماشین گرفتم الان میاد...بابت لباس و ماجرا معذرت میخوام.

My hopeWhere stories live. Discover now