Vkook

284 29 1
                                    

Jisoo POV

جیسو_عالیه... آدرس دانشگاهش رو دارم. خونش رو هم تخلیه میکنم. فقط مونده که اون نگهبان احمق بهم خبر بده.

تهیونگ_میس کیم.. ما هم آماده‌ایم.

جیسو_تهیونگ محض رضای عیسی مسیح منو میس کیم صدا نکن.

تهیونگ_خب اونی الان سرکاریم.

جیسو_تو فرق داری... جونگ کوک کجاست؟

تهیونگ_داره حاضر میشه.

جیسو_دیشب بهش سخت گذشت؟

تهیونگ_یااااا اونیی

جیسو_باشه باشه.. شما مرغ عشقا به کارتون برسین..

جونگ کوک_اومدممممم.

جونگ کوک با خوشحالی دوید و سمت تهیونگ رفت و بغلش کرد.

تهیونگ_کوکی من چطوره؟

جونگ کوک_خیلی خوبم.

جیسو_عاایشش.. برین ماشین منم میام.

جونگ کوک_اونی حسودی نکن.

جیسو_تهیونگ ببرش تا ناقصش نکردم.

تهیونگ و جونگ کوک رفتن و منم برای آخرین بار همه چیز رو چک کردم.

دو تا دستیار احمق که عاشقن.. چهار تا بادیگارد.. سه تا ماشین.

رفتم سمت ماشین که بادیگارد درو برام باز کرد و من سوار شدم.

ماشین وسطی برای من بود که فقط یه راننده داشت.

ماشین جلوییم بادیگارد ها بودن و ماشین پشتی راننده با جونگ کوک و تهیونگ بودن.

به سمت دانشگاهی که رزان درس میخوند حرکت کردیم.

من حتی حاضر شدم برای رزان به کار اصلیم برگردم.. خیلی وقت بود که از این کار استعفا داده بودم و جونگ کوک و تهیونگ بهش رسیدگی میکردن.

به دانشگاه رسیدیم که همه‌ی نگاها به سمت ما برگشت.

بادیگارد پیاده شد و رفت درو برای جونگ کوک و تهیونگ باز کرد.

بعدش اومد درو برای من باز کرد و من پیاده شدم.

جونگ کوک و تهیونگ کنار من ایستادن و دو تا بادیگارد پشت سر ما و دو تا بادیگارد دیگه کنار ماشین ها ایستادن.

جیسو_آماده‌این؟

تهیونگ_بله میس.

پوزخندی زدمو وارد دانشگاه شدیم.به طرف دفتر مدیریت رفتیم.

جیسو_شما جلوی در باشین و نزارین کسی بیاد..
به دو تا بادیگارد گفتم.

_بله میس.

وارد اتاق شدیم و من روی صندلی روبروی میز مدیر نشستم.

مدیر_میتونستین در بزنین خانم..

My hopeWhere stories live. Discover now