My Life

539 57 12
                                    

Jennie POV

آههههه...این ساعت رو مخ. دستم رو روی ساعت کوبوندم و بی صداش کردم. با چشمای بسته روی تخت نشستم. امروز باید بریم استادیو.

بلند شدم و رفتم سمت سرویس و به صورتم آب سرد زدم.

جنی_چقدر سرده.
جنی...خیلی خنگی چه توقعی داشتی؟میخواستی گرم باشه:/

مسواک زدم و دوش گرفتم و موهام رو خشک کردم.با حوله به سمت کمد لباس رفتم و دنبال لباس بودم.چند دقیقه بعد یکی درو زد.

جنی_بیا...نه نیا...نمیدونم میخوای بیا...اصلا نیا.
خودمم نمیدونم مشکلم چیه:/
در باز شد و لیسا رو دیدم...اوها! این دیگه چیه.

چجوری این لباس ساده اینهمه خوشتیپ و جذابش کرده؟! نه نه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

چجوری این لباس ساده اینهمه خوشتیپ و جذابش کرده؟! نه نه...جنی لیسا فقط دوستته اینو یادت نره. (آره جون عمت)

لیسا_نمیخوای لباس بپوشی؟
جنی_چ...چرا ال...الان می..میپوشم تو ب...بیرون باش.
خدا لعنتت کنه جنی آخه الان باید لکنت بگیری.
لیسا_چت شده؟
گفت و کامل وارد اتاق شد و درو بست.

جنی_لیسا...لختمممم.
لیسا_چرا زبونت گرفت؟
جنی_بخاطر ساعتت...هه هه!
با استرس خندیدم که پوکر نگام کرد.
لیسا_هرچی...زود لباس بپوش کار دارم.
جنی_مگه تو منو میبری؟
لیسا_آره جیسو اونی کار داشت زودتر رفت گفت من تورو ببرم.
جنی_اوکی...الان حاضر میشم پایین منتظر باش.
لیسا_چشم بانوی من...درخواست دیگری نداری؟
جنی_خیر خدمتکار...میتوانی مرخص شوی.
لیسا_ممنون بانوی من.
خم شد و دستم رو گرفت و بوسید و بعدش با خنده از اتاق خارج شد.

آه...این دختر منو میکشه.
خودمم نمیدونم چه مرگمه! من مطمئنم لیسا رو دوست ندارم...باشه شاید یه حس کوچولو نسبت بهش دارم.ولی مطمئنا اون منو دوست نداره.

بیخیال این حرفا جنی...لباس بپوش.دنبال لباس گشتم و بلاخره لباس ایده آل رو پیدا کردم.پوشیدم و یه میکاپ ساده انجام و تو آینه قدی به خودم نگاه کردم.

پوشیدم و یه میکاپ ساده انجام و تو آینه قدی به خودم نگاه کردم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اوووف...عالی شدی دختر.چشم حسودات کور بشه.
به خودم بوسی فرستادم و رفتم طبقه پایین.
لیسا رو دیدم که سرش تو گوشیه و روی مبل نشسته.رفتم سمتش.

جنی_من حاضرم.میتونیم بریم.
نگاهشو از روی گوشیش به من انداخت و با برق توی چشماش نگاهم میکرد و من داشتم زیر نگاهش آب میشدم.
جنی_هووووی...بلند شو دیرمهههههه.
داد زدم که گوشش رو گرفت.
لیسا_باشه...فقط داد نزن.بریم.
گفتش و گوشیش رو خاموش کرد و دستمو گرفت و به سمت در رفت.

به سمت آسانسور رفتیم و دکمه رو زد و منتظر موندیم آسانسور به طبقه 23 برسه.این پنت هاوس برای منو جیسوعه که باهم زندگی میکنیم و طبقه 23 پنت هاوس برای منه و طبقه 24 که آخرین طبقه‌س و ویو کل سئول زیر پاته برای جیسوعه.

افکارم وقتی که صدای آسانسور اومد قطع شد و باهم وارد آسانسور شدیم و در بسته شد و آسانسور به سمت طبقه اول حرکت کرد.

لیسا_فکر نمیکنی استایلت یه کم زیادیه؟
جنی_چی؟
برگشتم به سمتش و با چشمای باز نگاهش کردم.
لیسا_پوووف.هیچی جنی.
اوهومی گفتم و به روبرو زل زدم.میتونستم از در شیشه‌ای آسانسور ببینم که چجوری چشماش حالت عصبی و ناراحتی داره...ولی چرا؟!

آسانسور به طبقه اول رسید و ما ازش خارج شدیم.سمت در خروجی رفتیم و نگهبان درو برامون باز کرد.تشکری کردم و به سمت ماشین لیسا رفتیم.

درو برام باز کرد که لبخندی زدم و سوار شدم که درو بست و سمت در راننده رفت و درو باز کرد و نشست و درو بست.
کمربندش رو بست و منم همینکارو کردم.

خواستم بگم گرسنمه که لیسا خم شد و از پشت پاکتی بهم داد.بازش کردم که یه قهوه برام گرفته.

جنی_از کجا میدونستی؟
لیسا_بگذریم...بخور تا وقتی رسیدیم استادیو برات ساندویچ درست کنم.
گفتش و ماشین رو روشن کرد و به سمت استادیو حرکت کرد.

توی این مدت من قهوه‌م رو میخوردم به بیرون زل میزدم.منطقه‌ی پولدارا...بهترین منطقه سئول.این موفقیت ها بخاطر جیسوعه.جیسو بعد از مرگ پدر و مادرمون به سختی تلاش کرد و به موفقیت رسید و به منم کمک کردم تا یه مدل موفق بشم...من بخاطر جیسو مدل شنل شدم وگرنه من کسی نبودم.جیسو بعد از تصادف پدر و مادرمون خیلی سرد شد ولی همیشه مراقب من بود...هنوزم همینطوره. مراقب و حساس. میدونم که چقدر از بقیه حرف شنید ولی الان نگاه کن... جیسو صاحب بهترین رستوران سئوله و توی بقیه کشورا مثل تایلند و پاریس شعبه داره. بهترین پنت هاوس سئول رو داره و با یه بشکن میتونه هرکاری بخواد بکنه. اون به من کمک کرد تا منم موفقیت های خودمو داشته باشم. و ازش ممنونم.

لیسا_رسیدیم.
گفت و ماشین رو نگه داشت.پیاده شدیم و وارد استادیو شدیم.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
های بیبی هام...چطورینننن؟
این اولین فیک منه و امیدوارم که خوشتون بیاد.

نظرتون درباره‌ی این پارت...خیلی تلاش میکنم که بهتر بنویسم و اگه بده بخاطر اینه که این اولین فیک منه💙

هر موقع دلم بخواد آپ میکنم ولی زود به زود...چون که فیلترم خوب نیست و همش قطع میشه نمیتونم زمان انتخاب کنم برای آپ کردن ولی زود زود آپ میکنم💛

My hopeWhere stories live. Discover now