[شبِ بعد]ناشناس:
«اوه عزیزترینم چطور میتونی فکرکنی من تورو با کسی دیگه اشتباه گرفتم؟؟؟ تو خرگوش منی! پسر دندون خرگوشیِ من. تنها عشق زندگیم، نیمهی روحم!»۰۰:۰۰
ناشناس:
«من کمکم همهچیزو بهت توضیح میدم باشه؟ پس فقط به من گوش کن پناسیا... خب، چطوره از اسمم شروع کنم؟ آه... خیلی سخته چون نمیدونم باید کدوم اسممو بهت بگم! بذار چیزی که درحالحاضر باهاش صدام میکنن رو بهت بگم موافقی؟ چرا مثل احمقا دارم با خودم حرف میزنم؟ میبینی عشقت چه بلایی سرم آورده؟»۰۰:۰۴
ناشناس:
«منو تِتساکینیلا "Tetsakinila" صدا میکنن؛ ولی تو میتونی هرچیزی که دلت خواست صدام بزنی من هیچ مشکلی باهاش ندارم... و اینکه من یه پسر جوونم پس لطفاً با خودت فکرهای عجیبوغریب نکن، باشه؟ من یه پیرمرد مریض یا همچین چیزی نیستم عشقِ شیرینم! :)»۰۰:۰۷
جونگکوک از سرویس خارج شد و وقتی صدای ویبرهی موبایلش رو شنید حدس زد که احتمالاً دوباره ناشناسش بهش پیام داده و با بازکردنِ صفحهی چتش متوجه شد که حدسش درست بوده.
و همونطور که پیامهارو میخوند تعجبش بیشتر و بیشتر میشد...
«تتساکینیلا؟! وات د هل!»
جونگکوک هرگز اسمی شبیه به این رو نشنیده بود. این دیگه چه اسمی بود؟! مگه ناشناسش توی کدوم کشور زندگی میکرد که همچین اسم عجیبغریبی داشت؟!
جونگکوک:
«اسمت خیلی عجیبه! تو چند سالته؟ کجا زندگی میکنی؟ چطوری خصوصیات ظاهری منو میدونی؟ منو کجا دیدی؟ من تاحالا دیدمت؟ چرا سوالای قبلیمو جواب ندادی؟؟؟»۰۰:۱۰
تحویل داده نشد__⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__
سلام آرمی!
خودم که عاشق اسمش شدم شمارو نمیدونم... :)
من آخر هرپارت پذیرای حدسهاتون هستم.لاو یو آل: 🌸Nilz
✨Touch my
lonely soul✨
👇🍃
ВЫ ЧИТАЕТЕ
For the seventh time (Vkook/Kookv)
Фанфик«روحهای تنها همدیگه رو پیدا میکنن!» جملهای بود که اون کاربر عجیبوغریب برام فرستاد و باعثِ سردرگمیام شد. کنجکاویام کار دستم داد و برای اولینبار با یک ناشناس شروع به چت کردم... یه غریبه، یه غریبه که زیادی آشنا بود :) __⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__ اسم: بر...