✦•شات²⁷•✦

423 143 173
                                    

جونگ‌کوک:«فاک بهش ته

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

جونگ‌کوک:
«فاک بهش ته... تو مطمئنی اولین‌بارت بود که با کسی سکس‌چت می‌کردی؟!»

نیمه‌ی من💚:
«اوه بله پناسیا من مطمئنم. چطور مگه؟ تو به کام نرسیدی؟ من خیلی بد بودم؟ درست انجامش ندادم؟ می‌خوای دوباره برات انجامش بدم عزیزم؟»

«فاک!»

جونگ‌کوک چشم‌هاش رو بست و زمزمه‌وار نالید...

جونگ‌کوک:
«فقط بهم بگو چطوری انجامش دادی ته؟»

نیمه‌ی من💚:
«نمی‌تونم بهت بگم.🫢»

«چی؟! حالا دیگه واسه من زبون درآورده! کله کاهوئیه پررو!»

جونگ‌کوک:
«زودباش بگو ببینم! نکنه دلت می‌خواد بمیری؟!😡»

نیمه‌ی من💚:
«قول می‌دم بعداً بهت بگمش جونگ‌کوکم اما برای الان لطفاً ازم نخواه.🥲»

«مرتیکه‌ی لوس!»

جونگ‌کوک:
«باشه اما قول دادیا! اگه بعداً بهم نگی بلاکت می‌کنم.»

نیمه‌ی من💚:
«قول می‌دم نفسم.»

«این مردک زیادی رمانتیکه و با هربار با حر‌ف‌هاش قلبمو می‌لرزونه!»

جونگ‌کوک لبخند برلب زمزمه کرد و ناخودآگاه لب‌ پایینش رو گزید...

جونگ‌کوک:
«تو منو خیلی دوست داری ته؟»

نیمه‌ی من💚:
«من واقعاً دوستت دارم... شاید اگه توأم گذشته‌ی مشترک‌مونو می‌دونستی همین‌قدر بهم کشش پیدا می‌کردی.»

جونگ‌کوک:
«این فقط به‌خاطر گذشته‌ست؟»

نیمه‌ی من💚:
«نمی‌خوام بهت دروغ بگم کوک؛ پس جوابم بله‌ست. من الان تورو از نزدیک ندیدم و باهات برخوردی نداشتم که بخوام عاشقت بشم اما یه حس عمیق و خالص و قدیمی بهت دارم که مربوط به روابطیه که قبلاً باهم داشتیم. تو نیمه‌ی تکمیل‌کننده‌ی روحِ منی و من بدون این‌که خودم بفهمم چه‌خبره، همیشه و به‌طور ناخودآگاه بهت کشش داشتم...»

نیمه‌ی من💚:
«اوایل، هربار که یه صحنه‌ از گذشته میومد تو ذهنم حالم بد می‌شد، نفسم بند می‌اومد و قلبم تیر می‌کشید! نمی‌دونستم دلیلش چیه که گاهی بی‌دلیل بغض می‌کنم یا از چشم‌هاش اشک می‌ریزه... نمی‌دونستم دلیل این احساس خلأ و پوچی‌ای که همیشه حسش می‌کنم چیه؛ ولی جای خالیِ اون "چیز" همیشه توی زندگیم احساس می‌شد و عذابم می‌داد. تا این‌که کم‌کم اون تصاویر کامل و واضح شدن!»

For the seventh time (Vkook/Kookv)Onde histórias criam vida. Descubra agora