[روزِ بعد، ساعت ۰۷:۰۰ صبح]
اپراتور:
«با سلام؛ اپراتور شمارهی ۲۴۵ پاسخگوی شماست، چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟»جونگکوک:
«سلام؛ من یکی از کاربران اپلیکیشن شمام. مشکلی که برام پیش اومده اینه که یه ناشناس چند روزه داره بهم پیام میده اما من نمیتونم بهش پیام بدم... یعنی منظورم اینه که اون بهم پیام میده اما وقتی بلافاصله جوابشو میدم اخطار "پیام تحویل داده نشد" رو بهم نشون میده. شما میتونید علتشو بررسی کنید؟!»اپراتور:
«اکانتتون رو با همین شمارهای که باهامون تماس گرفتین ساختین؟»جونگکوک:
«بله.»اپراتور:
«لطفاً چند لحظه صبر کنید.»جونگکوک نفس عمیقی کشید و شروع به قدم زدن در اتاقش کرد...
اپراتور:
«اکانت شما هیچ مشکلی نداره دوستِ عزیز، اما سیستم نمیتونه آیپی اون شخصی که بهتون پیام داده رو پیدا کنه... باید اجازه بدین مشکلتونو به بخش مهندسیمون گزارش کنم، اپراتور مربوطه بعد از بررسی باهاتون تماس میگیره اما پیشنهادم بهتون اینه که کاربر ناشناستونو بلاک کنید؛ ممکنه با یه هکر طرف باشید.»جونگکوک:
«شما چطوری تونستین متوجه بشین من دارم راجعبه کی صحبت میکنم؟! وارد اکانتم شدین؟!»اپراتور:
«بله، از طریق شمارهتون این امکان برای اپراتور وجود داره و البته این تنها صفحهی چت شما داخل اَپ بود پس پیدا کردنش برا-...»جونگکوک:
«چند لحظه صبر کنید ببینم! اما پس تکلیف مسائل امنیتی و حریم خصوصی کاربراتون چی میشه؟! آه اصلاً ولش کن مرسی از کمکتون...»با لحن تمسخرآمیزی جملهی آخرش رو لب زد و تماس رو بدون هیچ حرف دیگهای خاتمه داد.
__⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__
داشتم یه موزیک دارک گوش میکردم که بهطرز عجیبی بهم کمک میکرد...
و تمام شب گذشته رو باهاش سِوِن نوشتم!🙂دوستتون دارم: 🌸Nilz
✨Touch my
lonely soul✨
👇🍃
ESTÁS LEYENDO
For the seventh time (Vkook/Kookv)
Fanfic«روحهای تنها همدیگه رو پیدا میکنن!» جملهای بود که اون کاربر عجیبوغریب برام فرستاد و باعثِ سردرگمیام شد. کنجکاویام کار دستم داد و برای اولینبار با یک ناشناس شروع به چت کردم... یه غریبه، یه غریبه که زیادی آشنا بود :) __⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__ اسم: بر...