[شبِ پنجم]
ناشناس:
«اینکه از روی عکسهات خالِ زیر لبتو میبوسم فقط تشنهترم میکنه عشقِ من!💔 من گرمای واقعیِ لباتو میخوام خرگوش کوچولو. تو دلت برای بوسههای بیبیات تنگ نشده؟»۰۰:۰۰
ناشناس:
«یادته اون روز انقدر خالتو بوسیدم که با شوخی بهم گفتی دارم باعث میشم خالِ نازت از روی پوستت پاک بشه؟ کاش همون روز برات میمردم... برای صدای قشنگت که بهوقتش نازدار میشد و بهوقتش جوری بم و مردونه میشد که دلمو میلرزوند... کاش همون روز برات میمردم... برای خندههای عاشق کُشت... برای خالهای روی تنت، برای دندونهای خرگوشیت، برای پوست سفیدت، برای جوری که اسممو با اون لبای شیرینت صدا میکردی...💔»۰۰:۰۷
«هولی جیزز کرایست!»
جونگکوک با دیدن پیامهای ناشناسش وحشتزده فریاد زد و ناخودآگاه دستش رو روی "خالِ زیر لبش" کشید...
__⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__
حدسی؟ حرفی؟ سختی؟
ووت و کامنت فراموش نشه وگرنه قهر میکنم ادامهشو آپ نمیکنم.🤧🥸👩🏻🦯
بپرید پارت بعدی...دوستتون دارم آرمی: 🌸Nilz
✨Touch my
lonely soul✨
👇🍃
ŞİMDİ OKUDUĞUN
For the seventh time (Vkook/Kookv)
Hayran Kurgu«روحهای تنها همدیگه رو پیدا میکنن!» جملهای بود که اون کاربر عجیبوغریب برام فرستاد و باعثِ سردرگمیام شد. کنجکاویام کار دستم داد و برای اولینبار با یک ناشناس شروع به چت کردم... یه غریبه، یه غریبه که زیادی آشنا بود :) __⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__ اسم: بر...