[صبحِ روزِ بعد]
ناشناس:
«کائنات بهم اجازهشو نمیده نه؟ چرا زنده موندم عشقِ من؟ چرا نمیذارن این زندگیِ کثافتو تمومش کنم؟ تمام بدنم درد میکنه آرامشم، کاش کنارم بودی... دلم نوازشای آرومتو میخواد، مُسکنِ روحم، پناسیایِ جسمِ خستهام...💔»
۰۷:۰۰ناشناس:
«چی؟ دارم درست میبینم؟؟؟ تو جوابمو دادی؟؟؟ وای باورم نمیشه! یعنی این یه خواب فاکی نیست؟؟؟»۰۷:۰۱
ناشناس:
«من زمانم محدوده نفسم... خواهش میکنم همین الان جوابمو بده التماست میکنم! دارم از شدت خوشحالی گریه میکنم... باورم نمیشه تروخدا یه چیزی بگو... انقد پیامتو بوسیدم که لبامو احساس نمیکنم... آرومِ جونم لطفاً جواب بده لطفاً!!!»۰۷:۰۴
ناشناس:
«انقد هول شدم که حتی نمیتونم درست تایپ کنم... چرا پیامامو نمیبینی؟؟؟ عشقِ قشنگم...💔»۰۷:۰۶
ناشناس:
«من منتظرت میمونم باشه؟ فقط لطفاً جوابمو بده... همه چیزو بهت توضیح میدم. بهت میگم "که کی هستم" فقط جوابمو بده باشه؟»۰۷:۰۷
جونگکوک بهخاطر آرامبخشی که شب قبل خورده بود اون روز دیرتر از همیشه از خواب بیدار شد و وقتی گوشیاش رو برداشت و پیامهای ناشناسش رو دید، بیاختیار لبخند بزرگی زد و با عجله شروع به تایپ کرد:
جونگکوک:
«هی احمقِ دیوونه! خوشحالم که نمردی... البته امیدوارم سرکارم نذاشته باشی وگرنه آتیشت میزنم!»۰۹:۱۵
تحویل داده نشدجونگکوک:
«جداً پیامام دارن به دستت میرسن؟! آخه به من میگه تحویل داده نشدن اما درهرصورت ازت توقع دارم اگه میخوای بلاکت نکنم مثل آدم باهام حرف بزنی و همهچیزو دربارهی خودت بهم بگی فهمیدی؟ دیگه باید برم دانشگاه پس بای.»
۰۹:۰۱۷
تحویل داده نشد__⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__
هووم... داره جالب میشه نه؟ :)
همچنان حدسهای شمارو پذیرام!دوستتون دارم: 🌸Nilz
✨Touch my
lonely soul✨
👇🍃
VOUS LISEZ
For the seventh time (Vkook/Kookv)
Fanfiction«روحهای تنها همدیگه رو پیدا میکنن!» جملهای بود که اون کاربر عجیبوغریب برام فرستاد و باعثِ سردرگمیام شد. کنجکاویام کار دستم داد و برای اولینبار با یک ناشناس شروع به چت کردم... یه غریبه، یه غریبه که زیادی آشنا بود :) __⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__ اسم: بر...