«جونگکوک این پیامها دارن یه الگوریتم خاصی رو دنبال میکنن!»
نامجون زمزمه کرد و دوباره سرش رو داخل گوشی پسر فرو برد...
«ببین! هرشب دقیقاً رأس ساعت ۱۲ پیام میده و هربار فقط تا ۷ دقیقهی بعدش ادامه دارن. تاحالا حتی یکبار هم توی ۱۲ و ۸ دقیقه پیام نداده و بهجز اون، تاریخ اولین پیامی که بهت داده برمیگرده به تاریخ ۲۰۲۷/۷/۷!!! بهنظرت اینها چه معنایی میدن؟»
تمام موهای بدن جونگکوک بعد از شنیدن حرفهای نامجون سیخ شدن!
چرا تاحالا به این نکات دقت نکرده بود؟!
اون جداً با چی سروکار داشت؟!«فقط یکبار توی ساعتی غیر از ۱۲ شب بهت پیام داده و اونم ۷ صبح روزی بوده که تو شب قبلش دقیقاً توی همون تایمی که اون هربار بهت پیام میداده بهش پیام دادی... عاااه مغزم... اینها باید یه ربطی به هم داشته باشن! ولی میخوام یه چیزی بهت بگم کوک، نترس باشه؟»
مگه میتونست نترسه؟
وقتی نامجون با این لحن ازش میخواست نترسه بدتر باعث ترسش میشد!«زودباش حرف بزن فاکینگ کیم! دارم سکته میکنم!»
«ببین من مطمئن نیستم اما... حدس میزنم که نکنه ما با یه رباتِ از قبل برنامهریزی شده سروکار داشته باشیم؟!»
«فاک!»
جونگکوک زمزمه کرد و عمیقاً توی فکر فرو رفت... :)
__⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__
کیا با جونی موافقن و کیا نیستن؟!
دلایلتون رو هم براش بنویسید لطفاً.😔🤌لاو یو آل: 🌸Nilz
✨Touch my
lonely soul✨
👇🍃
ESTÁS LEYENDO
For the seventh time (Vkook/Kookv)
Fanfic«روحهای تنها همدیگه رو پیدا میکنن!» جملهای بود که اون کاربر عجیبوغریب برام فرستاد و باعثِ سردرگمیام شد. کنجکاویام کار دستم داد و برای اولینبار با یک ناشناس شروع به چت کردم... یه غریبه، یه غریبه که زیادی آشنا بود :) __⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__ اسم: بر...