[یک هفته بعد]
۷روز از بازشدن راه ارتباطیِ جونگکوک با تتسا گذشته بود و اونها حالا خیلی راحتتر از قبل ارتباطشون رو ادامه میدادن. به هرحال ۷دقیقه حرفزدن درطول روز اصلاً قابل مقایسه با ۷ساعت حرفزدن نیست!
جونگکوک هرزمان که احساس میکرد وقت سرخاروندن داره موبایلش رو برمیداشت و به تتسا پیام میداد و فضاییِ کلهسبزش هم درست همینطور بود. جونگکوک تقریباً هرچیزی که به ذهنش رسیده بود رو از تتسا پرسیده بود و حالا، دیگه چیزی جز بازشدن پورتال و دیدن اون رو نمیخواست.
فضاییِ کلهسبزش بهش قول داده بود که هرچه زودتر این راه رو باز میکنه و جملاتش، انقدری صادقانه بهنظر میرسیدن که جونگکوک بتونه باورشون کنه...
جونگکوک:
«از این استاد عوضیِ کوتولهی کچلم متنفرم ته!»تتسا👽:
«عزیزم سعی کن فقط به درسهات توجه کنی تا کلاست آسونتر بگذره.»جونگکوک:
«تو یه فضاییای... چطور میتونی بفهمی من از چه کوفتی حرف میزنم؟»تتسا👽:
«*یادآوریِ اینکه منم یه زمانی رو زمین زندگی کردم پناسیا!»جونگکوک همونطور که موبایلش رو از دید استادش مخفی کرده بود، سعی کرد جلوی لبخندش رو بگیره و سپس به نامجون که با تأسف سرش رو براش تکون داد، چشمغرهای رفت و مشغول جوابدادنِ پیام آدمفضاییاش شد.
جونگکوک:
«تهته؟😌»تتسا👽:
«میدونم چی میخوای بگی عشقِ من. بله پروژهاتُ انجام دادم، دیگه آخراشه، تا چند دقیقهی دیگه فایلشو برات میفرستم.😂»جونگکوک:
«مرررسیییی! تو بهترین دوست مجازی دنیایی!🫂😝»تتسا👽:
«*یادآوریِ اینکه من دوستت دارم!🙂»جونگکوک:
«تو فقط دوسم داری یا عاشقمم هستی تِتس؟»تتسا👽:
«حسی که من بهت دارم خیلی عمیقه جونگکوکم؛ اما چون این حس چیزیه که از گذشتهست، دلم میخواد این منِ فعلی هم ببیندت تا بتونم دوباره از اول تمام اون حسهارو باهات تجربه کنم.💔»
ESTÁS LEYENDO
For the seventh time (Vkook/Kookv)
Fanfic«روحهای تنها همدیگه رو پیدا میکنن!» جملهای بود که اون کاربر عجیبوغریب برام فرستاد و باعثِ سردرگمیام شد. کنجکاویام کار دستم داد و برای اولینبار با یک ناشناس شروع به چت کردم... یه غریبه، یه غریبه که زیادی آشنا بود :) __⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__ اسم: بر...