[شبِ ششم]ناشناس:
«نفس کشیدنم چه ارزشی داره وقتی دیگه نمیتونم گرمای نفسهاتو روی پوستم احساس کنم؟؟؟»۰۰:۰۰
ناشناس:
«بیناییِ چشمام چه ارزشی داره وقتی دیگه نمیتونم صورتِ مثلِ قرص ماهتو ببینم؟؟؟ شنواییِ گوشام چه ارزشی داره وقتی زمانش از دستم در رفته که چندوقته صدای مثل بهشتتو نشنیدم آرومِ جونم؟؟؟»۰۰:۰۱
ناشناس:
«قول داده بودم برات زندگی کنم اما میشه دیگه ادامه ندم؟ میشه برات بمیرم و این زجرو تمومش کنم؟ خواهش میکنم خدایا یه نشونه بهم بده... اگه قرار نیست هیچوقت داشته باشمش یه نشونه بهم بده که تمومش کنم... من امشب باید تمومش کنم درسته؟»۰۰:۰۴
ناشناس:
«ازم ناراحت نشو باشه قلب کوچولوم؟ من فقط... نمیدونم فک کنم زیادی خسته شدم، آره بیبیات جا زده، مردت جا زده خرگوشِ نازم💔 مرد بی عرضهات جا زده... نفسهام بالا نمیان عشقِ من... حالا که ندارمت کی قراره اشکامو پاک کنه؟؟؟💔 امشب تمومش میکنم باشه؟ منو ببخش... منو ببخش نیمهی وجودم...»۰۰:۰۷
اون شب جونگکوک برخلاف شبهای قبلی بیدار مونده بود و وقتی پیامهای ناشناسش رو خوند بدون اینکه بتونه دلیلش رو درک بکنه، قلبش شروع کرد به وحشیانه تپیدن و تمام وجودش از سرما یخ بست!
اون ناشناس...
اون احمق میخواست خودکشی بکنه؟؟؟
اما جونگکوک چه کاری از دستش برمیاومد وقتی پیامهاش بهش نمیرسیدن؟!دستهای لرزونش رو به کیبورد گوشیاش رسوند و باعجله شروع به تایپ کرد:
جونگکوک:
«ببین من اصلاً توی حرف زدن خوب نیستم اما لطفاً به خودت آسیب نزن! این یه شوخیه فاکیه مگه نه؟ من واقعاً نمیخوام شاهد خودکشی کسی باشم!»تحویل داده نشد
جونگکوک:
«پیامام بهت نمیرسن اما من مینویسم چون نمیتونم بیتفاوت باشم! لعنتی پیامات واقعاً قلبمو به درد میارن... من چم شده؟ چرا دارم گریه میکنم فاک بهش من حتی تورو نمیشناسم... لطفاً قوی باش باشه؟ امیدوارم گمشدهاتُ پیدا کنی رفیق.💔»تحویل داده نشد
__⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__
خیلی دردناکه نه؟
بدونی یکی داره جون خودشو میگیره و نتونی بهش کمک کنی... :)ماچ بهتون آرمیهام.
🌸Nilz✨Touch my
lonely soul✨
👇🍃
KAMU SEDANG MEMBACA
For the seventh time (Vkook/Kookv)
Fiksi Penggemar«روحهای تنها همدیگه رو پیدا میکنن!» جملهای بود که اون کاربر عجیبوغریب برام فرستاد و باعثِ سردرگمیام شد. کنجکاویام کار دستم داد و برای اولینبار با یک ناشناس شروع به چت کردم... یه غریبه، یه غریبه که زیادی آشنا بود :) __⊹₊•˖°✧°˖•₊⊹__ اسم: بر...