ch.4

265 60 17
                                    

همچنان دست آلفا زیر چونش بود و مجبورش میکرد تا به چشماش زل بزنه چقدر که راحت میشد فقط با یک نگاه فهمید که مرد رو به روش پر از غرور و قدرته

فقط اون چشمایی که میتونستن همه رو به زانو در بیارن
این چشمها شاهد مرگ چند نفر بودن؟
این سوال پررنگ بین تمام سوالاتی که تو سر جین میگذشت دیده میشد اینکه شاهد جون دادن چه کسایی بوده؟
خودش که جز اونا نیست نه؟
یا خانوادش؟

هرگز نمیخواست به این فکر کنه که ممکنه موقع مرگ اون چشما بهش خیره بشن

تو همین افکار بود که به خودش اومد دید که آلفای ترسناک به سمت مردمش برگشته و با ابهت و جدیت تمام داره باهاشون حرف میزنه

_بی احترامی به ایشون بی احترامی به منه... هرکسی که به لونای من بی احترامی کنه یا بهش کوچک ترین اسیبی برسونه و باعث ناراحتیش بشه رو با سخت ترین مجازات‌ها... به حسابش میرسم

باز هم همه‌ی مردم سر تعظیم فرود آوردن

آلفا سمت در عمارت حرکت کرد و به محض رسیدنش در‌ها باز شدن
حاضر بود قسم بخوره که اون عمارت به اندازه‌ی دوتا عمارت بزرگ بود و میشد گفت اونجا عمارت نیست اونجا کاخه با تعداد بیشماری خدمه با بیشترین تعداد اتاق و با بالا ترین امکانات و بیشترین امنیت

_بعد شام بیا به اتاق کارم خدمتکار راهنماییت میکنه باید درمورد مسائل مهمی حرف بزنیم

آلفا خطاب به امگای جدیدی که لقب لونا رو یدک میکشید گفت

+بله آلفا

_نامجون

+بله؟

_اسم من کیم نامجونه جز افراد نزدیک به من هیچکسی نمیتونه منو به اسم صدا کنه و تو هم قراره جز اون افراد باشی

+بله آلفا.. یعنی... نامجون

سر تکون داد و بعدش سمت راه‌پله‌های دوتایی درازی که از وسطش یه چلچلراغ آویزون بود رفت

×لونا

صدای زنی که با جدیت کلمه‌ی لونا رو میگفت از کنارش شنید میدونست اون رو میگه و با تمام وجودش بازهم التماس میکرد که تمام اینها یه خواب باشه

استرس زمانی که الفایی به اسم نامجون بهش گفته بود بعد خوردن شام به اتاقش بره تا باهم صحبت کنن به وجودش نفوذ کرده بود
یعنی چی میخواست بگه؟

×لونا؟!

+آه بله؟

به خودش اومد و جواب خدمتکاری که با جدیت ولی اروم واشت اونو صدا میکرد رو داد

×باید برین اتاقتون استراحت کنین حتما خسته‌ی راه هستین

+درسته

×از این طرف بفرمایین لونا

این یه خبر نبود که باید به اتاقش بره یه دستور بود یه دستور از طرف الفا

predatorWhere stories live. Discover now