ch.5

312 64 20
                                    

استرس به جونش افتاده بود آلفای بزرگ ، کیم نامجون توی همون روزای اول اونو به اتاقش احضار کرده بود این همه اتفاقات مختلف افتاده بود و این اونو میترسوند

نامجون در اتاق رو باز کرد و منتظر شد تا امگا وارد اتاق بشه

جین وارد شد و آلفا هم پشت سر اون
از بالا به امگا نگاه میکرد شونه‌های کوچیکش اندام ظریفش و اون بوی محشر به که از جایی بین گردن و شونه‌ی امگا نشأت میگرفت

_بشین

به تبعیت از حرف آلفا نشست
نگاهی به اتاق انداخت. درواقع اونجا اتاق نبود میشد گفت که برای خودش یک خونه‌ی کامل بود

فضایی به اندازه‌ی صد متر با دوتا در سمتی که یکیشون یک تخت بزرگ دونفره‌ی سرمه‌ای با رگه‌های طلایی داشت سمت دیگه‌ی اون اتاق میز غذا خوری و کتابخونه‌های کوچیکی که گوشه‌ای  گه معلوم بود میز کار آلفاست قرار داشت اون خونه به شدت سلطنتی بود

(گایز نمیدونم منظورمو گرفتین یا نه یه اتاقه که واسه خودش یه خونس به طرف تخت هستش و اتاق خوابه یه طرف اتاق کار که میز غذاخوری هم داره... تا مثلا جلسات و اینا اونجا برگزار میشه)‌

_یکم دیگه غذاهارو میارن پس بیا سر میز باید حرف بزنیم

+ما... میتونیم همینجوری هم حرف بزنیم

_پس زبون داری هنوز

+بله؟

_بعد اون اتفاق فکر‌کردم زبونتم همراه با لون یه ذره جرئتت هم از دست دادی

سرش رو پایین انداخت راست میگفت مرد رو به روش طوری کلملت رو پشت سر هم میگفت که ترس رو میتونست به جون تمام گرگ‌های قدی قبیلشون بندازه به کنار که خودش یه امگا بود و هیچ قدرتی در برابر یک آلفا نداشت

پشت سر مرد به طرف میز رفت و روی اون نشست و منتظر موند تا صحبت بکنه

_میخواستم بهت پیشمهاد بدم تا آخر ماه مراسم ازدواج رو برگزار کنیم ولی... تو برای اعضای قبیله بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم وسوسه انگیزی میخوام آخر همین هفته مراسم برگزار بشه و تو و خانوادت باید براش آماده بشین

چشمای جین به گرد ترین حالت ممکن خودش در اومد چطور میتونستن در این مدت زمان ممکن آماده بشن؟

+ولی این زمان کمیه... خیلی کمه من نمیتونم

_پس میخوای مارکت کنم ولی ازدواج و جفتگیری رو بزاریم برای آخر ماه؟ مطمئنی میتونی با درد هیت بعد از مارک‌ کنار بیای؟

+من اینم نگفتم

با حالت زاری بیان کرد

_کیم سوکجین یا باید آخر هفته همه چی تموم شه یا مارکت میکنم و جفتگیری میمونه برای بعد

predatorWhere stories live. Discover now