p.12

275 44 21
                                    

به دور و اطرافش نگاه میکرد. فضا ناآشنا و غریب بود و این قضیه اونو میترسوند‌.
میخواست به بیرون بره ولی از ترس اینکه شرایط رو برای خودش بدتر کنه بند بند وجودش رو میلرزوند. اگه یکی از افراد پدرش اون رو گرفته بودن چی؟

درست وسط تخت نشست. ضعفی که حاصل چند روز گرسنگی بود بهش غلبه میکرد و بد تر از اون کبودی‌هایی که بدنش داشت خودش نشون دهنده‌ی شکننده بودن امگا بود.

±الهه‌ی ماه نجاتم بده

در باز شد و پشت اون در اون چوبی زنی جوان که هیچ فرومونی از خودش ساطع نمیکرد و معلوم بود بتاست نمایان شد.

اول نگاهی به امگای کوچیکی که درست وسط تخت نشسته بود و سرمی که از دستش خارج شده بود و مایع زمین رو خیس میکرد، انداخت و بلافاصله گفت

×خوشحالم که بهوش اومدین ارباب منتظر بودن

±اون کیه؟ اربابت کیه؟

صداش میلرزید و این از ترسش نشات میگرفت

×اربابم کیم نامجون هستش آلفای پک سایه

چشمای امگا در کسری از ثانیه بزرگ شد. اون از چاله در اومده بود و افتاده بود توی چاه. آوازه‌ی کیم نامجون به گوشش رسیده بود. آلفایی بیرحم که دنبال امگاهای نر سفید میگشت و هر کسی که جلودار خواستش میسد رو از سر راهش برمیداشت

اصلا چطوری به اونجا رسیده بود؟
امگا توی افکار خودش غرق بود که بسته شدن در رو شنید و پشت سر اون قفل شدن در رو.

دم و بازدم‌های امگا تندتر از قبل شده بود. حالا باید چیکار میکرد؟

از جاش بلند شد دوری توی اتاق زد و دنبال وسیله‌ای که به نظر خطرناک و تیز میومد گشت. باید با وسیله‌ای از خودش در برابر اون آلفای وحشی دفاع میکرد. ولی هیچ چیز توی اون اتاق خطرناک و مناسب دفاع کردن نبود.

اشک‌هاش التماس ریختن میکردن. قلبش التماس ایستادن و این وسط تنها امگا بود که به این زندگی چنگ زده بود و میخواست برای یکبار هم که شده زندگی کنه.

وقتی صدای چرخیدن لولای قفل رو شنید تنها چیزی که به چشمش خورد یعنی آباژور رو برداشت و جلوی خودش گرفت و منتظر موند.

در به کناری رفت و قامت بلند آلفا دیده شد. پشت سر آلفایی که میدونست لیدر پک سایه هست پسر کوتاه قد و ریز اندامی ایستاده بود که معلوم بود اون هم امگاست. جنسیت ثانویه‌ی پسرک پشت مرد اونو گیج میکرد. اون هیچ وقت از کسایی که درمورد اون آلفا صحبت میکردن نشنیده بود که امگایی داشته باشه یا حتی برادر امگایی داشته باشه، پس اون کی بود؟

predatorWhere stories live. Discover now