P.18

145 36 24
                                    

از طریق همون مردی که الفا گفته بود ماجرا رو فهمید.
خانوادش پیشنهاد جفت شدن رو داده بودن و این خوب بود. این یعنی میتونست از دستشون راحت شه

🚫
لبهاش رو روی اون بدن تراش خورده میگردوند و جای جایش رو بوسه میزد.

گردن خوشتراش رو کبود و پر از رد‌های ارغوانی میکرد.

_جین... چت شده؟

دست از گردن امگا کشید و اون رو روی تخت انداخت. کمی پایین تر رفت و سینه‌هاش رو به بازی گرفت.

+اوووم... چی میشه اگه دلم آلفامو بخواد.. ها؟.. آه

_تا حالا... (موچ) ندیده بودم که..(موچ) یه امگا برای س.ک.س پیشقدم شه

+مگه قبلا با چندتا امگا بودی که اینقدر مطمئن حرف میزنی؟

در نظر امگا آلفا از رابطه‌های قبلیش سوتی داده بود در صورتی که اصلا قضیه اینطوری نبود.

_جین... بعدا بهت میگم... الان بدجور داری بی طاقتم میکنی

جین نامجون رو از خودش دور کرد و به شکم دراز کشید و کمی باسنش رو بالا داد تا بیشتر و بهتر جلوی چشم‌های گرسنه‌ی آلفا قرار بگیره.

فرومون‌های بیشتری از خودش آزاد کرد. ولی اون فرمونها... فرمونهای عادی نبودن.
اون بود برای جذب آلفاش بود. برای اینکه گرگش رو صدا کنه و بهش نشون بده که بهش نیاز داره و وظیفه‌ی آلفاست تا اونو بی نیاز کنه.

_جین داری چیکار میکنی؟

+بوی فرومونامو دوست نداری؟

_لعنت بهت امگا... لعنت

🚫 (من اسمات نوشتنم خوب نیست ببخشید:') )

کل اون عمارت بزرگ پر شده بود از سر و صدا و آه و ناله‌های لونا...
هرکسی، حتی اگه احمق میبود، میفهمی همه‌ی این ناله‌های بلند بخاطر این بود که پسر کوچیکتر بشنوه...
جیمین روی مبل‌ سلطنتی توی سالن پذیرایی نشست و زانوهاش رو توی بغلش جمع کرد و سرش رو روی زانوهاش گذاشت. به حال خودش دلش میسوخت، به روزی افتاده بود که برای نجات خودش دست رو مرد کس دیگه‌ای گذاشته بود ولی مهم نبود. اگ نجات پیدا میکرد مهم نبود.

هوا تاریک شده بود و همه جا ساکت.
کمی میشد که سر و صدای اون زوج تازه جفت شده خوابیده بود.

دوباره خدمتکارا به تلاطم افتاده بودن. شام حاضر بود و منتظر آلفای لیدر و امگای لونا بودن.

جیمین آروم از پله‌ها آروم آروم پایین اومد و سر میز نشست.

×ببخشید...مینجی... نامجون و جین نمیان؟

÷یکم دیگه میان جیمین شی...

هنوز حرفش رو کامل نگفته بود که امگا با فرومونای به حضور خودش رو تمام افراد لون جمع نشون داد.

predatorWhere stories live. Discover now