خَلَجان پارت 1

687 46 3
                                    


"من کسی رو که عاشقش بودم کشتم وحالا دلیلی برای زنده موندن ندارم."
این رو بلند فریاد کشید و خودش رو از دره پرت کرد!

________________________________________

کاپ قهوه اش رو توی دستش چرخوند و از پله ها بالا رفت، به سمت اتاق رئیس راهش رو کج کرد و دو تقه به در زد.
_بیا داخل
دستگیره ی در رو آروم چرخوند و وارد شد،

چشمش افتاد به رئیس پلیس جوان که روی صندلی نشسته بود، خواست مثل همیشه سلام بده که با دیدن اون مردک حرفاش رو خورد و اخم کرد.
+من رو صدا زده بودید جناب پارک؟
_بله کیم شی لطف کنید بشینید.
بدون هیچ نگاهی به فرد مقابلش روی صندلی مقابل نشست و نگاهش رو به رئیسش داد.
پارک جیمین با چشم های روشن و نافذ قد متوسط و هوش بالا مطمئنا گزینه ی خوبی برای رئیس پلیس شدن بود.
با جدیت شروع کرد به توضیح دادن
_خیله خب، افسر کیم و جئون دلیل اینکه روز تعطیل کشوندمتون اینجا اینه که ماموریت جدید داریم.
در همون حین بلند شد و سمت تخته ی رو به روش رفت؛ عکس مردی با چشم های ریز مشکی و زخمی روی صورتش رو به تخته وصل کرد و ادامه داد
_پس میرم سر اصل مطلب هر سه مون مین یونگی مافیای چندین و چند ساله رو میشناسیم و نیازی نیست معرفیش کنم
تهیونگ بدون هیچ ری اکشن خاصی توی صورت یا بدنش با دقت گوش میداد، البته که مین یونگی رو خوب میشناخت کسی که به خاطر اون پلیس شده بود.
_همین دوشنبه قراره یه مراسم برگزار کنه و اونجا یه قرار داد ببنده اینطور که معلومه قراره چیز مهمی باشه و من بهتون یه ماموریت رسمی اما محرمانه میدم،
طی این مراسم مین قراره کسایی رو انتخاب کنه تا شریک های جدیدش باشن و شما دونفر هر طور که شده باید جزو اون شرکا باشید!
به سمت میزش رفت و تا پوشه از روی میزش برداشت، هرکدومشون رو جلوی یکی شون گذاشت
_افسر کیم: ویلیام بلک و افسر جئون: بِن بارنس

این هویت جدید شماست هرچیزی که لازم باشه بدونید توی اون پوشه ها نوشته شده.
پلیس جوان چند لحظه ای سکوت کرد
_در ضمن هیچ اعتراضی وارد نیست به عنوان تصمیم گیرنده دارم دوتا از بهترین مامور هام رو میفرستم به ماموریت و اگر خصومت شخصی دارید به هبچ وجه نمیخوام تاثیری روی روند پروندم بذاره!
جونگ کوک که تا الان ساکت بود سرش رو بالا آورد

-بهتر نیست افسر جانگ رو با من بفرستید رییس؟
نگاه معنا داری به تهیونگ انداخت و ادامه داد
-حداقل میتونم تحملش کنم.
جیمین با اخمای توهم رفته به جونگ کوک نگاه کرد و با جدیت کامل گفت

_خیر جئون نمیشه، دیگه؟

تهیونگ تا الان ساکت بود و گوش میکرد، جیمین برخلاف سن کمش رئیس کارکشته و با سابقه ی اون اداره و دوست چندین و چند ساله اش بود؛

تهیونگ مطمئن بود که از تصمیمش برنمیگرده پس فقط لازم بود تا اون ماموریت مزخرف رو با جئون عقده ای انجام بده و بعد ترفیع بگیره.

+من مشکلی ندارم
جیمین سری تکون داد و با یادآوری چیزی گفت:

_ مدت این ماموریت ممکنه طولانی تر از چیزی که فکرش رو میکنیم بشه من از تصمیمم برنمیگردم و شما هم انجامش میدید اما قبلش حتما اون پوشه ها رو بخونید،

و میدونم که بعد خوندنشون دوباره یه جلسه تشکیل میدیم اما لطفا بذاریدش برای روز کاری توی همین هفته، حالا میتونید برید.
بعد از بیرون رفتن از اتاق،

تهیونگ توجهی به فرد رو به روش نکرد و خواست ازش بگذره که با صدا شدنش از طرف جونگ کوک ایستاد

-کیم!

سمت تهیونگ قدم های بلند برداشت و مقابلش ایستاد.

نگاهی به سر تا پاش انداخت

تهیونگ از خودش بلند تر بود، چتری های سیاهش رو روی چشم های کشیده ی مشکیش میریخت و هیچوقت سرش رو پایین نمینداخت، همیشه بوی تند لجند بلک میداد و هیچوقت نمی‌باخت!

اینا جزئیاتی بودن که جونگ کوک تا یک سال قبل عاشقشون بود و الان چیزی به جز نفرت از اون چشم ها براش نمونده بود!
-موافقت میکنی؟!

برای اون پرونده و پارتنر کاری هم شدن موافقت میکنی؟!
تهیونگ بهش نگاه کرد

+برعکس تو جئون، یکی اینجا هست که واقعا به پرونده ها و ماموریت هاش اهمیت میده.
-اها و احتمالا اون یه نفر توئه خودخواهی؟
تهیونگ ادای خنده ی مسخره ای در اورد
+خودخواه؟ حرفای خنده دار میزنی
به سرعت تغییر مود داد و چهره ی بدون احساسی گرفت،
چند قدم به جونگ کوک نزدیک تر شد و کنار گوشش زمزمه کرد
+بهتره خفه شی قبل اینکه بدم سگم تیکه تیکه ات کنه و توی حیاط خونم طوری دفنت کنم که کسی حتی متوجه وجود داشتنت بشه.
یک قدم عقب گذاشت
جونگ کوک به چشای زیر چتری های تهیونگ خیره شد
_ازت متنفرم کیم تهیونگ!
تهیونگ همونطور که دور میشد با صدایی که جونگ کوک بشنوه گفت

+به نفعته به تنفر ازم ادامه بدی وگرنه پایان خوشِ این داستان رو تضمین نمیکنم.

خَلَجانWhere stories live. Discover now