Part 30

1K 342 153
                                    

سلام دوستان. وقتتون بخیر💖
چند کلام کوتاه صحبت کنم.
پارت پیش رو انقدر کوتاه نبود. متاسفانه کمی مونده به اپ پرید😭
با این حال سعی کردم یه پارت نصفه و دم بریده بهتون تحویل ندم. درسته کوتاهه ولی نکات مهم داره.
اپ بعدی حتما و قطعا سه شنبه همین هفته است. قول انگشتی...بوس به همه‌اتون.

☆☆☆☆☆

گرگ و میش هوا خبر از به انتها رسیدن روز می‌داد. زمانی که به اردوگاه برگشتن، خبری از همهمه صبح نبود. اردوگاه خالی از رفت و امد روزمره توی سکوت نسبی فرو رفته بود.

وقتی فرمانده از جیپ پیاده شد، رو به سرجوخه جوان که در حال قفل کردن در ماشین بود گفت: برگرد خونه.

چانیول متعجب از مسیری که مرد بزرگتر پیش گرفته بود با دو قدم بلند خودش رو بهش رسوند تا مانع رفتنش بشه.

-خودت کجا میری؟

نگاه توبیخگر مافوقش روش نشست. این حالت صورتش رو می‌شناخت می‌دونست خیلی زود قراره جوابِ انتظار داری بهت توضیح بدم رو از مرد بشنوه. بنابراین قبل از اینکه فرمانده بخواد چیزی بگه گفت: ما قرار بود برگردیم خونه، فکر کنم حق دارم بدونم الان کجا میری!

نیشخندی روی لبهای فرمانده نشست. ضربه ارومی به سینه پسر کوبید و با تمسخر گفت: ما قرار نداشتیم. تو از طرف خودت، خودت رو دعوت کردی.

-بگو کجا میری؟

-میرم تمرین.

-منم میام.

چانیول بلافاصله جواب داد. اگر فرمانده می‌خواست برای تمرین بره می‌خواست همراهش باشه. اما صورت سرگرم شده مرد بزرگتر خطرناک به نظر می‌رسید. نیشخندش تبدیل به لبخند شد و بدون اینکه بخواد مخالفتی کنه به راه افتاد.

-فکر خوبیه. حریف تمرینی نداشتم، می‌تونیم با هم مبارزه کنیم.

حرفش باعث متوقف شدن چانیول شد. مهم نبود چه قدر دلش می‌خواست همراه فرمانده باشه، اصلا علاقه‌ای به کتک خوردن دوباره از اون مرد نداشت.

دستش رو پشت گردنش کشید و با چهره مثلا متاسفی گفت: اوه. من یه کم سرم درد می‌کنه، حالا که فکر می‌کنم بهتره برگردم خونه.

نایستاد تا جواب فرمانده رو بشنوه، مقابل چشمهای بهت زده مرد بزرگتر مسیر خونه رو پیش گرفت و با حداکثر سرعت ازش دور شد.

بکهیون سری به نشانه تاسف برای پسری که از جلوی چشمهاش دور شده بود تکون داد و سمت زمین تمرین رفت. بعد باید فکری به حال این فرار چانیول از تمرین می‌کرد.

چانیول قدرت بدنی خوبی داشت، تکنیکش توی مبارزه هم خوب بود اما به اندازه کافی سریع نبود و این توی وضعیتی که داشتن برای بکهیون نگران کننده بود. ترجیح می‌داد مطمئن بشه در مواقع لزوم در یه نبرد تن به تن چانیول می‌تونه از پس خودش بربیاد.

the nepentheWhere stories live. Discover now