ܦ̈ܢܚܩࡅ߳ߺߺܙ ܢܚܨ و یܭܩܢ

2.4K 387 145
                                    

◁❚❚▷

می‌دونستم این میزان از عطش و اشتیاق تهیونگ فقط به یه بوسه ختم نمی‌شه.
به سختی من رو بلند کرد، توی این مدت چند کیلویی وزن کم کرده بود چون تغذیه‌ش تغییر پیدا کرده بود.
ولی تونست من رو بلند کنه و توی اتاق ببره.
بدون اینکه نظرم رو برای شروع این رابطه بپرسه!
هرچند بدنم در مقابل آغوشی که برام بدجور آشنا می‌زد، نمی‌تونست از خودش مقاومتی نشون بده.
من همه‌جوره تسلیمش بودم.

"عاح!"

همزمان با گزیدن لاله‌ی گوشم، بدنمو روی تخت هدایت کرد و همین مسئله باعث شد تا ناله‌ی شرم‌آورم بلند شه.

چشم‌هام کم‌کم خمار و بعد بسته شدن.
پاهام درست مثل وقتی که مسیر خودشون رو پیدا می‌کردن، دور کمر تهیونگ حلقه شدن.
دست‌هام به موهای پریشون خوش‌رنگش چنگ زدن و اون بالاخره سرش رو بالا آورد تا توی چشم‌هام نگاه کنه.

از طرز نگاهِ شیفته اما بی‌طاقتش، زیر شکمم پیچ خورد.
ضربان قلبم تندتر زد.
بدنم بیشتر از این می‌خواست.
آغوشی محکم‌تر، شاید عاشقانه‌تر.

"جونگ‌کوک؟"

تهیونگ ناباور صدام زد.
نمی‌دونستم توی چشم‌هام چی دید که توجه‌ش بهم جلب شد.

"چی..چیه؟"

با دست‌های بزرگ و گرمش، همون انگشت‌هایی که بهم حس امنیت می‌دادن...صورتم رو قاب گرفت و پیشونیش رو به پیشونیم تکیه داد.

"دوست دارم...من دوست دارم جونگ‌کوک"

قطره اشک کوچیکی از کنار پلک چپش سرازیر شد و روی گونه‌ش سُر خورد.
پس مثل من لبریز از احساساتی شده بود که طی این مدت سعی بر سرکوب اونها داشته بود!

نتونستم تحمل کنم...
نگاه ازش گرفتم تا نبینه در مقابلش اختیاری از خودم ندارم.
نمی‌خواستم همون جونگ‌کوک از توی پیله‌م دربیاد که جلدِ غرورم مخفیش کرده بود.

"نگام کن"

انگار که از حرکتم لذت برده بود، مست شده و می‌خواست همه‌چیزی که درونش مخفی کرده بود رو نشونم بده.

چونه‌م رو گرفت و سرم رو برگردوند.

چندبار مژه زدم تا به فاصله‌ی کم بین‌مون عادت کنم.
حتی نفهمیدم نفس عمیقی که بلند شد از سینه‌ی اون بود یا من!
هیچی نمی‌فهمیدم.
فقط می‌دونستم قلبم تند می‌زنه.

"زود باش"

بدنش رو به بدنم فشردم تا دست از زدن این جملات عاشقانه برداره.
بشه همون تهیونگی که همیشه بود.
من نمی‌تونستم این حجم از منلی بودن رو تحمل کنم.
هندل کردنش کار من نبود.
نه منی که الان در مقابلش هیچ اختیاری از خودم نداشتم.
کاملا بی‌دفاع و آماده‌ی پذیرایی از آغوش مردانه‌ش!

𝑻𝒉𝒆 𝒄𝒉𝒂𝒓𝒎 𝒐𝒇 𝒑𝒂𝒓𝒕𝒊𝒏𝒈✗Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt