ܦ̈ܢܚܩࡅ߳ߺߺܙ ܢܚܨ و ܢ݆ߺܝ̇ߺܥܼܩܢ

1.8K 391 96
                                    

ممنون از حمایت‌ها، پارت بعد هم چند روز دیگه آپ می‌شه حالا ووت‌ها توی سه روزم برسه 170 همون روز آپ می‌کنم
اینجای روی سخنم با جهان سومی‌های تک بعدیه که شیپ ووکی و کوک به مزاقشون خوش نیومده و میان به من یا فیکم توهین مستقیم میکنن، دوست عزیز خوشت نمیاد نخون این فیک منه هرجور دلم بخواد ادامه‌ش میدم. خیلی عذر می‌خوام از بقیه بابت خوندن این متن ولی من در مقابل فحشی که میخورم سکوت نمیکنم
آیدی چنل تلگرام: dailydailu

◁❚❚▷

خوبه که ماشین به اندازه‌ی دیوونگی من توی روندن، بنزین داشت!
برای خالی کردن حرصم سر پدال گاز و مثل جانی‌ها رانندگی کردن.
جوری نفس نفس می‌زدم که انگار تنها قصدم از کشیدن این نفس‌های ممتد، جلوگیری از گریه کردن و گیر انداختن بغضم توی گلومه.
چجوری می‌تونست گذشته رو و حال خوب الانمون رو زهرمارم کنه؟
چجوری نتونسته بود اون دخترو از توی ذهنش دور بندازه؟

نتونستم چراغ قرمز رو رد کنم، سر تقاطع بود و این حرکت می‌تونست خطرناک باشه پس ترمز کردم.
محکم به صندلی تکیه زده شدم چون کمربند نبسته بودم.
شیشه رو کمی پایین دادم و چراغ‌های رنگی روی بیلبوردهای تبلیغاتی رو تماشا کردم.
بوی سیگار و موزیک‌‌های متفاوت و بلند از ماشین‌های کناری می‌اومد.
صدای قهقهه‌ی خنده و اوپراتور مسیریاب.

چراغ سبز شد و من دوباره تقاطع رو دور زدم و توی خیابونی افتادم که مسیر رفتش با عصبانیت طی شده بود.
بعد از مدت کوتاهی کنار خیابون توقف کردم تا نفسم جا بیاد.
تلاشم برای گریه نکردن تحقیرآمیز بود.
تلفن همراهم مدام توی جیبم می‌لرزید.
رینگ...رینگ...

می‌دونستم خودِ عوضیشه.
کسی که می‌دونه چقدر بد منو ناامید کرده.
چقدر خطرناک می‌تونست با چندتا دونه جمله منو از رو به اون رو کنه.
مثل یه توپ محکم به زمین بزنتم و من جوری توی آسمون پرواز کنم که نفهمم حتی از کجا این ضربه رو خوردم!
قشنگه نه؟
نه...
عشق خیلی بی‌رحمه.

لعنت!
محکم به فرمون زدم.
نبود!
هیچ جای لعنتی‌ای نبود که برم و هیچ آدم لعنتی‌تری نبود تا پیشش سر کنم.
تا کی توی خیابونا برای خودم کورس می‌ذاشتم؟

برعکس چند دقیقه‌ی پیش، کمربندم رو بستم و دوباره به راه افتادم.
تنها صدایی که فضای بسته‌ی ماشین رو پُر می‌کرد، فین‌های بلندی بود که من سر می‌دادم.
تلاش‌های بچگونه‌ای که فقط و فقط برای گریه نکردن بود.
باورم نمی‌شد که تهیونگ هنوزم انقدر قدرتمنده.
انقدر قوی که بتونه منو به این حال بندازه.
از این ضعف متنفر بودم و از قدرت اون متنفرتر!
چرا من نمی‌تونستم کسی رو از پا بندازم؟
چرا من این قدرتو نداشتم تا اونو نابود کنم؟
چرا وقتی فرصتش رو داشتم بلد نبودم تا اذیتش کنم؟

𝑻𝒉𝒆 𝒄𝒉𝒂𝒓𝒎 𝒐𝒇 𝒑𝒂𝒓𝒕𝒊𝒏𝒈✗Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin