سلام رفقا، قصهی ما به سر رسید واقعا.
◁❚❚▷
همونطور که جونگکوک گفت، ما به خونهی خودمون برگشتیم و حس کردم حالا میتونم به راحتی نفس بکشم.
اون مثل سابق توی آشپزخونه و بین مسیر یخچال و گاز در رفت و آمد بود.
دیگه نمیشد ردی از سختی و ناراحتیای که قبلا توی نگاهش مشخص بود، پیدا کرد.
نیاز داشتم تا بهم بگه من رو بخشیده و قلبش به روم باز شده.من روی میز ناهارخوری نشسته بودم و اون رو تماشا میکردم که مشغول سوشی درست کردن بود.
پیشبندی که به تازگی براش خریده بودم، زیادی برازندهی ظاهر شلخته و راحتش بود.
رنگ صورتی همیشه اون رو خیلی ملیحتر از همیشه نشون میداد، بچهتر و صمیمیتر."دیگه نگاهت داره آزاردهنده میشه عزیزم"
اون کفگیرش رو سمتم نشونه گرفت و من حواسم پرت شد وقتی عزیزم صدام زد.
بیدلیل خندیدم و دوباره سرتاپاش رو تماشا کردم.
به جثهی دوست داشتنی و خوشتراشش.
ایستادم تا توی شکل دادن برنجها کمکش کنم.
بعد از کلی تلاش، فقط باعث وا رفتن برنجها و کثیفتر کردن آشپزخونه شدم."باید برات یه کارتون بذارم تا سرت گرم شه؟"
جونگکوک از کنار سرشونهش نگاه تاسفباری بهم انداخت اما من گورمو از آشپزخونه گم نکردم.
بلکه با یه لبخند حرصدرآر کنارش موندم تا زودتر چهرهی کفری شدهش رو ببینم.
دستهام برای حلقه شدن به دور کمر باریکش، زق زق میکردن.
با اینکه همین دیروز اون رو توی خونهی پدریش داشتم ولی میل زیادم سیری ناپذیر شده بود.
اون زرنگتر این حرفا بود که متوجهی نگاه و لبخندهای منظوردارم نشه."هی! برو از آشپزخونه بیرون"
گونههاش گرم شده بودن و چشمهای طلبکارش رو سمت من نشونه گرفته بود.
هرچند مدام سرش رو پایین مینداخت تا ارتباط چشمیمون طولانیتر نشه.
من بابت ضربهای که به سینهم زد تا ازش فاصله بگیرم، تکخندهای کردم و اغراقآمیز بدنمو به دیوار کوبیدم."درد گرفت. بوسم کن خوب شم"
اون لبهای غنچه شدهم رو نادیده گرفت و هویجهای زیر دستش رو پوست کند.
"چه خشن و سکسی"
وقتی نوک چاقو رو توی بدنهی هویج پوست کنده فرو کرد، نفسم بند اومد و جلوی شلوارم رو گرفتم.
"خیلی هارد شد بیبی"
جلوی خندهی دندونیش رو نگرفت و لب پایینش رو گاز گرفت.
اونم به همون چیزی که من فکر میکردم، فکر میکرد.
چیزی نیست.
ما فقط زیادی برای باهم بودن هورنی هستیم.
ESTÁS LEYENDO
𝑻𝒉𝒆 𝒄𝒉𝒂𝒓𝒎 𝒐𝒇 𝒑𝒂𝒓𝒕𝒊𝒏𝒈✗
Fanfic▪︎ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ▪︎ خلاصه: خیانت کردن یه انتخابه، نه یه اشتباه یا خطا. وفاداری یه مسئولیته، نه یه انتخاب! بیاین ببینیم وقتی تهیونگ اشتباه کرد، جونگکوک تصمیم میگیره که بازم انتخابش کنه یا نه!