◁❚❚▷
غذا توی سکوت خورده شد.
یه سکوت مزخرف که بدجور خفقانآور بود.
یعنی بهم حس خفگی میداد درحالی که میتونستیم مثل سابق، بین ناخونک زدن از غذای همدیگه حرف بزنیم و شوخی کنیم.توقع اینو نداشتم که لقمه توی دهنم بذاره و بخاطر طرز جویدنم غش و ضعف کنه ولی...حس میکنم نابود شدم که دارم به این چیزا فکر میکنم.
این مقایسه کردنای قبل و بعد.حالا اون اشتهای وسیعِ قبل از اومدن تهیونگ، تبدیل شده بود به یه بیمیلی عجیب.
دیگه دوست نداشتم غذا بخورم یا کار کنم، حتی بشینم و یک سره به خودم و خودش فکر کنم.غذا توی دهنم خمیر شده بود.
برعکس مرد بالغی که روبهروم نشسته بود، حس ناراحتی به طور یکپارچه وجودمو بغل گرفت.حقیقتا این سرحال بودنش برای بار اول منو از خودش متنفر میکرد.
"مشخصه تایم ناهار غذا نخوردی؟"
نیاز نبود بهش نگاه کنم تا حس تایید توی چشمهاش دستگیرم شه.
من اون مرد رو بلد بودم."فرصت نشد"
واقعا از کی شروع شد این مکالمههای سرد و بیهیجان؟
این فرازی که افتاده بود توی سراشیبی؟"چرا نمیخوری جونگکوک؟"
از خودم دوباره و دوباره متنفر شدم وقتی بخاطر یه سوال معمولیش حدقهی چشمهام لرزید و کم کم بالا اومد تا نگاهش کنه.
"خوردم.."
به ظرف یکبار مصرفم که تقریبا پُر بود، خیره شد و بعد از یه مکث کوتاه سرش رو پایین انداخت و دوباره مشغول خوردن شد.
"شایدم از غذا خوردن با من ناراحتی که اشتهات بسته شده"
ناخودآگاه یه تای ابرو بالا انداختم.
داشت مسخرهم میکرد!"انقدر خودشیفته نباش، دلیلش تو نیستی"
توی ذهنم خودمو سرزنش کردم.
آخه چرا انقدر سریع بهش توپیدم؟
اینطوری میفهمید دلیل اصلی این بچهبازیا خودشه.
خودشه و خیانتی که حالا داشتم میفهمیدم چقدر به شخصیتم آسیب زده بود."میتونیم باهم غذا نخوریم"
عصبی خندیدم از این پیشنهادی که فکر میکرد چقدر منصفانهست.
"برای کارایی که دوست داری انجام بدی بهونه نتراش"
گوشهی لبش رو با دستمال پارچهایش پاک کرد.
یه نفس گرم و عمیق کشید.
و بعد بهم خیره شد.
دوباره."تو ازم متنفر شدی، کاملا واضحه. تمام مدت بهم اخم میکنی، نمیگم حق نداری یا لایقش نیستم ولی بهم دروغ نگو که دلیلش من نیستم"
بدم میاومد وقتی انقدر جدی میشد.
من بچهش نبودم که بخواد رفتار درست و غلط رو یادم بده.
من فقط دوستش دار-...یعنی دوستش داشتم.
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝑻𝒉𝒆 𝒄𝒉𝒂𝒓𝒎 𝒐𝒇 𝒑𝒂𝒓𝒕𝒊𝒏𝒈✗
Fanfic▪︎ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ▪︎ خلاصه: خیانت کردن یه انتخابه، نه یه اشتباه یا خطا. وفاداری یه مسئولیته، نه یه انتخاب! بیاین ببینیم وقتی تهیونگ اشتباه کرد، جونگکوک تصمیم میگیره که بازم انتخابش کنه یا نه!