ܦ̈ܢܚܩࡅ߳ߺߺܙ ܥ݆ܣܠܙ و ܝ̇ߺܣܩܢ

2K 363 47
                                    


◁❚❚▷

داستان از دید تهیونگ:

متاسفانه بحث سریع توسط جونگ‌کوک بسته شد.
پس من متوجه نشدم ربط اون دختر که اسمش رزی بود، به دوست پسر من چیه.
اون خوب بلد بود که نگاه‌های کنجکاوم رو ایگنور کنه، وگرنه می‌دونست چقدر بد درمورد رزی درحال خودخوری کردنم.

ما وارد اتاق جونگ‌کوک شدیم تا ناهاری که خورده بودیم، با یه استراحت کوتاه هضم شه.
من روی تخت یک‌نفره‌ش ولو شدم و الکی خودمو با چک کردن اکانت‌های مجازیم سرگرم کردم.
این درحالی بود که مدام توی سرم جونگ‌کوک رو سوال و جواب یا سرزنش می‌کردم.
گاهی لب‌هامو گاز می‌گرفتم و بعد با لیسیدنشون، دردش رو تسکین می‌دادم.
گاهی هم زیرچشمی نگاهی به جونگ‌کوک می‌نداختم که وسایل کمش رو داخل کمدش جا می‌داد.

"جونگ‌کوک؟"

اون یه هوم بی‌علاقه از گلوش آزاد کرد و من ایستادم تا با حلقه کردن دست‌هام به دور کمرش، تسلط بیشتر به مکالمه‌ی شکل گرفته‌مون داشته باشم.

"نمی‌خوای بهم ملحق شی؟ بعد از اون ارضا شدن دوتایی باید خیلی خسته باشی"

توی گوشش پچ‌پچ کردم و نفس گرمم روی پوست گونه‌ش سایه انداخت.
به گردنش تابی داد تا از دست زمزمه‌های هاتم درامان باشه ولی من لگنم رو به باسنش چسبوندم و این‌بار عصبانی‌تر بدنش رو چنگ زدم.

"یکم کار دارم"

کار؟
لابد کارِ مهمش چیدن اون دوتا کتاب جنایی داخل کتابخونه‌ی کوچیکش بود!

"مشخصه که داری از حرف زدن فرار می‌کنی، ولی چرا؟"

با اندک زوری، بدنش رو سمت خودم چرخوندم تا بفهمم چشم‌هاش راست می‌گن یا دروغ.

"تو چیزی نپرسیدی که من بخوام بابتش فرار کنم"

نگاهش مصمم و حرکت مژه‌های حجیمش داشت حواسم رو پرت می‌کرد.
گلوم رو با یه سرفه‌ی کوتاه صاف کردم و مهربانانه‌تر بغلش گرفتم.
نمی‌خواستم بازم مثل یه ماهی از زیر دستام سُر بخوره.

"خیله خب، رزی کیه؟ ربطش به تو چیه؟ عاعا...و سعی کن منو خام نکنی"

اون با یه نفس تنبلانه به کمد پشت‌سرش تکیه داد.
لحظه‌ای چشم‌هاش رو بست و من توی این فاصله و سکوت، چهره‌ی آروم و دوست داشتنیش رو رصد کردم.
یادم رفته بود که اون درشت‌ترین و گرد‌ترین چشم‌هایی رو داشت که تابحال توی زندگیم دیده بودم.
درخشان‌ترین...بچگونه‌ترین صورت.
پوستش نرم و صاف بود، لب‌هاش زیادی قیافه‌ش رو بانمک کرده بود.
نیم‌رخ صورتش گرد بود اما خط فک تیزی داشت.
و نگاهش...خیلی معصومانه و درعین حال گناهکار بود.

𝑻𝒉𝒆 𝒄𝒉𝒂𝒓𝒎 𝒐𝒇 𝒑𝒂𝒓𝒕𝒊𝒏𝒈✗حيث تعيش القصص. اكتشف الآن