can i feel?!

68 18 10
                                    

حتما کامنت بزارید تا اکلیل گریه کنم و به سوال آخر این پارت جواب بدید...ممنونم:")

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

کاش خانواده‌ای نداشت که الآن مجبور به جواب پس دادن باشه؛ حتی با اینکه اون خانواده از هر لحاظ به فکرش بودن، باز فلیکس نمی‌تونست با خانواده‌ی خودش کنار بیاد...اون‌ها فقط سوال می‌پرسیدن و این روی اعصاب بود.

_چرا این مدت به ما چیزی نگفتی؟!
صدای غمگین خواهرش بود که انگار تمام درد های فلکس رو خودش کشیده بود.

_خواهرت راست می‌گه! این وضعیت رو ببین...اون کی بود لیکس؟ کی این‌کار رو باهات کرد؟!...
پدرش کاملا از کوره در رفته بود و تندتند صحبت می‌کرد.

_پسرم؟ چطور به این روز افتادی؟!
مادرش انگار از همه غمگین تر بود...صداش از ته چاه شنیده می‌شد.

_لطفا بیخیال شید...اوضاع خوبه.

_فلیکس! منظورت چیه که اوضاع خوبه؟ نمی‌بینی واقعا~؟!
خواهر بزرگترش که تا الان ساکت نشسته بود بلند داد زد و باعث جا خوردن همه‌ی اعضای خانواده شد.

_دارم می‌گم حالم خوبه در غیر این صورت مرخص نمی‌شدم..همگی! نگران من نباشید. الان هم اجازه بدید آماده شم؛ باید برم.

_کجا؟!

درحالی که سعی داشت ضایع نباشه خودش رو مشغول نشون داد و گفت:
_یک مدت خونه‌ی دوستم می‌مونم.

_منظورت از دوست، دوست پسرت که نیست؟!
پدرش که استاده بود با نگاهی شکاک پرسید.

_چطور؟!
انگار نقشه‌اش برای عادی جلوه کردن شکست خورده بود.

_بهمون دروغ نگو لیکس؛ ما که تا الان همه جوره حمایتت کردیم.

_اون فقط دوستمه مامان.!

_باشه پسرم...اما نمی‌شه یک روز بیای خونه؟!

با دلگرمی نگاهی به همه‌ی اعضای خانواده انداخت و آروم گفت:
_خیلی زود میام خونه.
و با لبخندی کمرنگ اون‌ها رو بدرقه کرد.

چند دقیقه بعد هوانگ دوباره وارد اتاق شد:
_چطور پیش رفت؟!

_بد نبود.

_می‌ری خونه؟!

_فعلا نه...
و سرش رو پایین انداخت.

هوانگ دستی به موهای پسر کشید و به چشم‌هاش خیره شد:
_چرا ازشون دوری می‌کنی؟!

_نمی‌دونم...با وجود اینکه اونا بهترین خانواده‌ای هستن که می‌تونستم داشته باشم...باز هم نمی‌تونم باهاشون ارتباط بگیرم.

هوانگ بدون حرفی بهش نگاه کرد و منتظر چیز دیگه ای موند، تا این‌که‌ فلیکس اشک‌هاش رو دید.
_هیونجینا..خوبی؟!

هوانگ سرش رو بالا گرفت و چندبار تندتند پلک زد.
_پنجره بازه، خاک رفت توی چشمم.
سریع بلند شد تا اون رو ببنده که با بسته بودنش مواجه شد.

𝘋𝘳𝘰𝘸𝘯𝘦𝘥 𝘪𝘯 𝘢 𝘣𝘭𝘢𝘤𝘬 𝘰𝘤𝘦𝘢𝘯 𝘴𝘵𝘢𝘪𝘯𝘦𝘥 𝘸𝘪𝘵𝘩 𝘭𝘪𝘦𝘴Where stories live. Discover now